مگس پیش شوریده ای پر نزد
                                                    
                                                                                                                                                                                                
                                                         
که اوچون مگس دست برسرنزد
                                                    
                                                                                                                                                                                                
                                                         
نه بم داند آشفته سامان، نه زیر
                                                    
                                                                                                                                                                                                
                                                         
به آواز مرغی بنا لد فقیر
                                                    
                                                                                                                                                                                                
                                                         
سراینده خود می نگردد خموش 
                                                    
                                                                                                                                                                                                
                                                         
ولیکن نه هر وقت بازاست گوش
                                                    
                                                                                                                                                                                                
                                                         
چو شوریدگان می پرستی کنند
                                                    
                                                                                                                                                                                                
                                                         
به آواز دولاب مستی کنند
                                                    
                                                                                                                                                                                                
                                                         
به چرخ اندر آیند ،دولاب وار
                                                    
                                                                                                                                                                                                
                                                         
چو دولاب بر خود بگریند زار
                                                    
                                                                                                                                                                                                
                                                         
به تسلیم،سر در گریبان برند
                                                    
                                                                                                                                                                                                
                                                         
چو طاقت نماند گریبان درند
                                                    
                                                                                                                                                                                                
                                                         
مکن عیب درویش مدهوشِ مست
                                                    
                                                                                                                                                                                                
                                                         
که غرق است ازآن می زند پاودست
                                                    
                                                                                                                                                                                                
                                                         
نگویم سماع ای برادرکه چیست
                                                    
                                                                                                                                                                                                
                                                         
مگر مستمع را بدانم که کیست
                                                    
                                                                                                                                                                                                
                                                         
گر از برج معنی پرد طیر او
                                                    
                                                                                                                                                                                                
                                                         
فرشته فرو ماند از سیر او
                                                    
                                                                                                                                                                                                
                                                         
وگر مرد لهواست وبازی ولاغ
                                                    
                                                                                                                                                                                                
                                                         
قویتر شود دیوش اندر دماغ
                                                    
                                                                                                                                                                                                
                                                         
چومرد سماع است ،شهوت پرست
                                                    
                                                                                                                                                                                                
                                                         
به آواز خوش خفته خیزد،نه مست
                                                    
                                                                                                                                                                                                
                                                         
پریشان شود گل،به باد سحر
                                                    
                                                                                                                                                                                                
                                                         
نه هیزم که نشکافدش جز تبر
                                                    
                                                                                                                                                                                                
                                                         
جهان پر سماع است و مستی و شور
                                                    
                                                                                                                                                                                                
                                                         
ولیکن چه بیند در آیینه کور؟
                                                    
                                                                                                                                                                                                
                                                         
نبینی شتر در نوای عرب
                                                    
                                                                                                                                                                                                
                                                         
که چونش به رقص اندرآرد طرب
                                                    
                                                                                                                                                                                                
                                                         
شترراچوشوروطرب درسراست
                                                    
                                                                                                                                                                                                
                                                         
اگر آدمی را نباشد، خر ا ست