مقالات/معرفي كتاب تحفه المحبين
1معرفي كتاب تحفه المحبين 2معرفي كتاب تحفه المحبين 3معرفي كتاب تحفه المحبين معرفي كتاب تحفه المحبين4 معرفي كتاب تحفه المحبين5 معرفي كتاب تحفه المحبين6 معرفي كتاب تحفه المحبين7 معرفي كتاب تحفه المحبين8 معرفي كتاب تحفه المحبين9 معرفي كتاب تحفه المحبين10

يك ذره ز حسن ليليت بنمايم

دكتر حسين الهي قمشه اي

تحفه المحبين ارمغاني است براي عاشقان هنر خوش نويسي كه خط و خال اين هنر را دام و دانة مرغان آسماني كردهاند. نام خيال انگيز اين اثر وامياست از كتاب تحفه المحبين روزبهان خطاط شيرازي در احوال عشق و اسرار معرفت كه سراج حسني كاتب هم اسم آن را به تبرك بر دفتر خويش نهاده و هم از مسماي آن صحيفة عشق مطالبي برگزيده و زيب كلام خود كرده است. مؤلف در تدوين اين كتاب همچنين نوشته هاي قبله الكتاب ياقوت مستعصمي و ديگر پيشروان اين هنر را در مسائل فني پيش روي داشته و از كتاب هايي چون تحفه العرفان و روح الجنان و امثال آن در بيان معاني عرفاني بهره گرفته است.

امتياز ويژة كتاب آن است كه يك موضوع خشك فني را با لطايف ادبي و عرفاني درآميخته و به يك متن شيرين و خواندني تبديل كرده است چنانكه كمتر صفحة آن را خالي از يك آيت قرآني يا كلام پيامبر و سخن اولياء و يا اشعار نغز و لطيف پارسي و عربي توان يافت. اگر مجموعة آيات و ابياتي را كه در اين كتاب شاهد مثال آمده است يكجا گرد آورند خود جُنگ كوچكي از كلمات حكمت آميز در عشق و معرفت الهي خواهد بود. خطبة توحيدية كتاب به رسم مؤلفان پيشين به صنعت «براعت استهلال» آراسته است يعني ضمن ستايش حضرت باري و بيان اوصاف جميل و صنع شگفت انگيز او اصطلاحات و تعبيرات رايج ميان خوش نويسان را درج كرده. هرچه از شعر و آيت كه شاهد مثال آورده همه پيوندي نزديك با اين فن شريف دارد. و نيز صنعت مراعات النظير گونه اي از حفظ تناسبات، كه در سراسر كتاب سريان دارد مطالب فني و عرفاني را به هم پيوند داده است. مؤلف پس از حمد الهي به نعت رسول گرامي او مي پردازد و آنجا نيز همچنان در دايره خط و خوش نويسي گام ميزند و از جمله آن حضرت را در مقام گويندة آن حديث معروف كه «هركس بسم الله الرحمن الرحيم را به خط نيكو نوشت خداوند به او نيكويي خواهد كرد» مي ستايد و از طغراي خاتميت او به عنوان خطي كه اديان پيشين را نسخ كرده ياد مي كند و ابيات بديعي از مخزن الاسرار نظامي در وصف آن حضرت مي آورد كه باز همه در كمال تناسب با عالم كتابت است.


تختة اول كه الف نقش بست
بر در محجوبة احمد نشست
حلقة حا را كالف اقليم داد
طوق ز دال و كمر از ميم داد
لاجرم او يافت از آن ميم و دال
دايرة دولت و خط كمال

 

پس از اين ديباچه با طرح يك نكتة مهم فلسفي زمينه را براي ورود به پهنة خوش نويسي آماده ميكند و آن اينكه سخن جلوه گاه معاني است و چنانكه صورت بي معني را نوري نيست معاني بي صورت را نيز ظهوري نيست پس مركبي بايد كه معاني لطيف آسماني را در عالم صورت سير دهد و آن مركب همان حروف و كلمات است كه بايد به تناسب جمال معاني خلعتي بر تن كند تا هر كه او را در آن خلعت بيند گويد:

صورتت مي بينم و حيران معني ميشوم

تا چه معني لطيف است آنكه اينش صورت است

سپس در سبب تأليف كتاب شم هاي از شرح احوال خود را باز مي گويد كه از جواني شوقي به تحصيل اين فن داشته و به نصيحت نظامي كه فرمود:

غافل منشين ورقي ميخراش

گر ننويسي، قلمي ميتراش

پيوسته به كسب لطايف اين هنر اهتمام داشته و خدمت استادان گوناگون را غنيمت شمرده و نيز با رسايل بزرگان اين فن چون ياقوت مستعصمي و شاگرد او مولانا مباركشاه زرين قلم و ديگران در فن خوش نويسي آشنا شده و سپس زبدة مطالب آن رسايل را همراه با تجربيات و دريافتهاي شخصي خود در اين كتاب گرد آورده و هدية اصحاب كرده است.

اين كتاب پس از ديباچه و درآمد شامل يك توشيح و دو مقاله و يك خاتمه است. توشيح در بيان فضيلت خط است. در اين بخش مجموعة لطايفي از كلام الهي و سخن حكيمان و شاعران در فضيلت و فوايد آموختن اين هنر گرد آمده كه هر خوانندة صاحب ذوق را به اكتساب اين فن بر مي انگيزد. از جمله يكي از تعاريف حكما را دربارة خط نقل مي کنند كه: خط صناعتي روحاني است كه به اسباب جسماني ظهور مي يابد. اين بخش به پيروي از پند حكيمان پيشين تحرير يافته است كه نويسنده بايد پيش از شروع در بحث اصلي كتاب از مقام و منزلت آن فن سخن گويد و مرتبه و مقام آن معلوم كند و به اجمال پرده اي از جمال موضوع برگيرد تا كتاب را در دل خواننده شيرين كند و دريغا كه اين سنت نيكو امروز، هم در تدريس و هم در تأليف كتابها كم و بيش ترك شده است.

پس از توشيح، مقدمه اي است بر مقالت اول در بيان وضع خط و اقلام گوناگون آن. در اين مقدمه مؤلف تاريخچة خط را تا حضرت آدم پيش مي برد و او را نخستين واضع خط معرفي مي كند و سپس توضيح ميدهد كه تعداد حروف زبان عربي كه 28 حرف است از منازل 28 گانة قمر اقتباس شده و در پيدايش حروف ابجد گويد جماعتي بوده اند از اقوام پيشين كه اوايل نام هاي ايشان ابجد، هوز، الي آخر بوده است. همچنين از دوازده خط گوناگون از جمله عربي و فارسي و يوناني و حميري و غيره نام مي برد.

اما، مقالت اول در بيان احوال قلم است. در اين مقالت پيش از ورود به شرح مباحث فني مربوط به مرغوبيت و تراش و قطع قلم و غيره در مقام درآمد به بيان تعبيرات و استعارات عرفاني مربوط به قلم و دوات مي پردازد، از جمله ميگويد: قلم اسكندري است كه از براي آب حيات عزيمت ظلمات كرده يا خضري است كه در ظلمات دوات آب حيات انگيخته :

خضري چو كلك سعدي همه روزه در سياحت

نه عجب گر آب حيوان به در آرد از سياهي

يا قلم، صبحي است صادق در سياهي، نمايندة اسرار كماهي.

قلم ز نسخة خالش مگر سوادي ديد

كه بر بياض ورق مشك سوده ميبارد

يا غواصي است كه از بحر هندوستان دوات به يك قطره صدفي برآرد كه صد دُرّ مكنون از آن در سلك عبارت توان كرد:

قلم است آن به دست سعدي در

يا طراز آستين دُرّ دري

يا زبان بريده اي است كه زبانش از مشرق تا مغرب را فراگيرد و صدايش از عرب تا عجم را در گوش رسد:

همه عالم صداي نغمة اوست

كه شنيد اين چنين صداي دراز

پس از اين تعبيرات عرفاني از ماهيت معنوي قلم به خصوصيات جسماني قلم از قد و قامت و سختي و سنگيني و سرخي كه نشان مرغوبيت آن است و اوصاف ديگر آن مي پردازد و آنگاه در باب دوم بحث مفصلي در اسرار تراشيدن قلم مي آورد و اصل كلي در خط خوب را تراش درست قلم معرفي مي كند و در وصف تيغي كه بايد ميان قلمي را بتراشد به نثر و نظم داد سخن مي دهد و از فتح و نحت و شق و قط و تحرف تنوك قلم و كيفيت هر يك و نكات بسيار در حركت قلم و غيره بحث مي كند. و سپس به بيان دستور نوشتن حروف مختلف از الف تا يا و تركيبات گوناگون آنها مي پردازد و در ميان توضيحات ابيات مناسب مي آورد از جمله دربارة اينكه الف بايد به تمامي قلم صعود نمايد چنانكه هيچ پيچ و خم نداشته باشد دو بيت پندآموز زير را آورده است:

اي خواجه اگر قامت اقبال تو امروز

مانند الف هيچ خم و پيچ ندارد

بسيار تفاخر مكن امروز كه فردا

معلوم تو گردد كه الف هيچ ندارد

پس از آن به اوصاف مركب مي پردازد: نخست آنكه مركب از خم صبغه الله (رنگرزي خداوند) به رنگ آل عباس (يعني سياه) است كه در عين سواد و سياهي سبب روشنايي ارباب علم و ادب گرديده است. چنانکه حکيم نظامي در خسرو شيرين فرمايد :

سوادش ديده را پر نور دارد

سماعش مغز را مخمور دارد

با اين درآمد شاعرانه بر مركب مؤلف به طرز تهية مركب مي پردازد و به تفصيل از عناصر تركيب كننده آن از صمغ و دوده تا مشك و زعفران و از طرز ساختن و صاف كردن آن سخن گويد و به اقتفاي حافظ اشاره ميكند كه مركب نيز بايد مانند شراب چهل روز در شيشه بماند:

كه اي كاتب مداد آنگه شود صاف

كه در شيشه بماند اربعيني

در اين حال مركب مصداق آن سخن شود كه گفته اند «النور في السواد» يعني نور در سياهي است. اما بعد به اوصاف طالب خط و هنرجوي اين فن مي پردازد كه مهمترين وصف او همان طلب و پايداري در راه طلب است كه بنابر حديث پيامبر اكرم (ص): «مَن طَلَبُ شَيئاً و جدَّ وَجَدَ و مَن قَرَعَ باباً و لَجَّ وَلجِ».

يعني هر كس چيزي را طلب كرد و در نيل به آن جديت و پشتكار نشان داد آن را يافت و هر كه در خانه اي را كوفت و در كوفتن اصرار ورزيد بدان خانه وارد شد. پس بايد كه طالب را عزم راسخ و صبر جميل باشد و از كثرت مشق ملول نگردد. در اينجا نكتة لطيفي را مي افزايد كه از نظر زيبايي شناسي اهميت خاص دارد و جملة هنرمندان را چراغ هدايت است و آن اينكه شرايط محيطي و احوال درون هنرمند بايد با خلق زيبايي تناسب داشته باشد از جمله آنكه بايد در محلي پاك و آراسته بنشيند و لباسي لطيف و مناسب بپوشد و رعايت طعام و شراب را به وجه احسن بنمايد و از غذاهاي ثقيل كه موجب گراني معده و ثقل بدن گردد بپرهيزد و نيز تمامي ذهن و انديشه او متوجة هنرش باشد و دل از ديگر چيزها فارغ گرداند و از پريشاني خاطر بركنار باشد و از نظر اخلاقي كه از همه مهمتر است طالب بايد تقوي پيشه كند و بپرهيزد از هر آنچه گناه است و هر آنچه زشتي و بدي و ناموزوني است چنانكه گفته اند:

شكوت الي و كيع سوء حفظي فاوصاني الي ترك المعاصي

فان العلم فضل من اله و فضل الله لايعطي لعاص

شكايت بردم نزد حكيمي، كه مرا قوت حفظ و ضبط علوم چنانكه بايد نيست. پس او مرا به ترك گناهان سفارش كرد و گفت: علم فضل و موهبت الهي است و اين موهبت به گناهكاران عطا نمي شود

و اين سخن همان است كه در آداب المشق منسوب به ميرعماد مي خوانيم كه ظهور اعتدال و كمال زيبايي از انساني كه به اعتدال اخلاق موصوف نيست هرگز ممكن نباشد.

حاشا كه چنان سودا بخشند بدين صفرا

هيهات چنان رويي بخشند به بي رويي

ديوان شمس

و نيز طالب بايد استادي را برگزيند كه «به اخلاق حميده و صفات پسنديده موصوف و معروف باشد» و دل به هر گداي تهي دست كه به مختصر چيزي از اين هنر رسيده و مغرور شده است نسپارد و چنانكه حافظ فرمود:

به خط و خال گدايان مده خزينة دل

به دست شاه وشي ده كه محترم دارد

اما چون طالب به صحبت استادي كامل رسيد «از صميم قلب به اخلاص صافي و اعتقاد وافي كمر متابعت و ملازمت و محبت او بر ميان جان بندد» او را بيش از پدر گرامي دارد و چون اغلب استادان در آموختن لطايف هنر بخل و ضنتي مي ورزند و ناز و كرشمه اي مي كنند طالب بايد كه به حسن خلق و رعايت طريق كرم و مروت دل استاد را صيد كند و هر تعليم كه از او شنود به گوش جان استماع كند و بر صفحات جان نويسد تا به تدريج خطش مصداق اين بيت گردد كه :

خطي چون آب و آتش مي نويسي

قيامت ميكني، خوش مي نويسي

پس از اين مقدمات به بحث در اسباب كتابت و ادوات خط از مسطر و قلمدان تا پرگار و قلم تراش مي رسيم و آنگاه در صفت كاغذ مي خوانيم كه بايد در لطافت چون عذار ناهيد و عارض خورشيد باشد:

كاغذ شامي نسب صبح فام

آنكه شد آرايش صبحش ز شام

امير خسرو

مقالت دوم كتاب در معرفت چگونگي وضع خط و اسماء خطوط و تبيين اصول و قواعد آن است. اين مقالت نيز هرچند همه در مسائل فني و تعليمي خط است باز آميخته با لطايف و ظرايف ادبي و عرفاني است كه ملال از دل خواننده مي برد از جمله در بيان شكل حروف به تشبيهات بديع و اشعار نغز بسيار بر مي خوريم:

تمامي حروف از نقطه پديد آمده اند نخست نقطه به الف مبدل گشت و الف مبدأ حروف ديگر شد:

يك نقطه الف گشت و الف جمله حروف

در هر حرفي الف به وصفي موصوف

از اين رو الف را در ميان حروف مقامي ممتاز است. عارفان آن را رمزي از الف قامت يار گرفته اند كه همه اسرار و معارف در آن جمع است:

دل گفت مرا علم لدني هوس است

تعليمم كن اگر تو را دسترس است

گفتم كه "الف" گفت دگر هيچ مگو

در خانه اگر كس است يك حرف بس است

و بر همين نمط با مطالب شيرين و خواندني دربارة حروف ديگر ما را سرگرم ميكند. در اين فصل تاريخچة خط و پيدايش خطوط گوناگون و وجه تسمية خطوطي چون تعليق و محقق و غيره را مي خوانيم و از سرگذشت خطاطان بزرگ از ابن مقله و ابن بوّاب تا ياقوت مستعصمي و شاگردانش آگاه مي شويم و قصيدة معروف ابن بواب را در بيان اسرار خط به مطلع زير مي يابيم:

يا من يريد اجادة التحرير و يروم حسن الخط و التصوير

اي كسي كه تو را سوداي خوش نويسي در سر است و خواهي به خط و نقش دلپذير واصل شوي....

يكي از بديع ترين و زيباترين باب هاي مقالت دوم باب چهارم است در تركيب حروف با يكديگر كه به دنبال مبحث حروف منفرد آمده است. مؤلف در اين مقام ضمن بيان اصل و قواعد خاص تركيب حروف با يکديگر در خطوط مختلف از محقق و ثلث و غيره چنان حالتي ايجاد كرده است كه كاتب از تركيب هر دو حرف از طريق تداعي معاني به ياد مطلبي و لطيفه اي مي افتد و ضمن آنكه به كار خوش نويسي اشتغال دارد مستغرق معاني بلند عرفاني ميشود. در حقيقت مانند حکايت معروف چهار مقاله كه آن دبير فرمان قتل دوستي را از طرف سلطان به سوي اميري مي نوشت و چون به هيچ روي نمي توانست صريحاً آن دوست را كه خود دبير آن امير بود از محتواي نامه با خبر كند، با نوشتن دو حرف «ا» و «ن» در بالا و پايين نامه او را به ياد آية "ان يقتلوا او يصلبوا" انداخت و ماية نجات او شد. مؤلف در اينجا كاتب را هر دم به ياد آيهاي يا شعري يا لطيفه اي مي اندازد و بي گمان كاتبي كه با اين شيوه نگرش به حروف و تركيبات آن آشنا شود به تدريج ذهن نيم هشيارش ضمن كتابت او را در عوالم ذوق و مستي و معرفت سير مي دهد و نه تنها از جمال و قوت خط او نمي كاهد بلكه ذوق آن معاني بر جمال هنرش مي افزايد چنانكه وقتي «صاد» را با «الف» تركيب ميكند و بعد از آن «فا» به خاطرش مي آيد، از ناصح روزگار مي شنود كه:

به درد و صاف تو را حكم نيست دم دركش كه هر چه ساقي ما كرد عين الطاف است

و اگر «صاد» را با «كاف» تركيب كند از كلمه «صك» يعني دق الباب به ياد مي آورد كه بايد در كوبيدن باب طلب بيش از پيش همت كند و چون «صاد» را با «لام» در آميزد به سفارش صل الارحام منتقل مي شود و در فحواي اين بيت تعقل مي كند كه:

ذخيره اي بنه از رنگ و بوي باد بهار

كه مي رسند ز ره رهزنان بهمن و دي

و چون «طا» را با «يا» تركيب كند از كلمه «طي» به در نورديدن بساط هستي خويش ميانديشد و از طريق مكاشفه در معاني آية كريمه «يوم نطوي السماءَ كَطَيّ السِجِلْ» نظر ميكند كه اين گونه انتقالات و استدلالات از مقامات خاص اولياست چنانكه معروف است روزي شبلي –قدس سره–دربازاربغداد با ياران مي گذشت شخصي يخ مي فروخت واين ترانه را بهانة جذب خاطر مشتريان ساخته بود كه: «ارحمواعلي من رأس ماله يذوب»،رحمت كنيد بر كسي كه سرمايه اش هر دم آب مي شود.

حضرت شيخ را از سماع اين كلمات آتشي در دل پديدار آمد چندانكه شهقه اي بزد و مضمون شعر مولانا جلال الدين رومي كه فرمود:

عشق جان طور آمد عاشقا

طور مست و خرّ موسي صاعقا

صورت حال آمد. چون از آن حال باز آمد مريدان سبب پرسيدند شيخ فرمود كه از سخن آن شخص مرا سرماية عمر خود به خاطر بگذشت كه آن نيز همچون يخ مي گدازد. در اينجا مؤلف به پاسخ اشكالي مقدر مي پردازد و مي نويسد:

شايد مطالعان اين رساله را به خاطر آيد كه در اين مبحث اين سخنان بيگانه است اما:

آن كسي كه ز شهر آشنايي است

داند كه متاع ما كجايي است

اين گونه اشارات در اين بخش نيز مفصل است و مطالعة آن به سير در مرغزاري ماننده است كه مسافر هر دم با منظري تازه روبرو ميشود و هر دم بر نزاهت و خرّميش مي افزايد.

كتاب در ميان قواعد نگارش و رسم الخط پايان مي يابد و تا پايان همچنان داستانها و لطيفه ها خواننده را همراهي مي كنند. در آخرين صفحات پاياني كتاب در بيان آنكه الف اسماعيل و ابراهيم را حذف مي كنند و به جاي آن الف مقصوره مي گذارند اشاره مي كند كه اين نقصان خود موجب مزيد جمال اين كلمات است و از اين نكته به ياد قصة سلطان محمود ميافتد كه در حال مستي اياز را گفت: زلف خود ببرد و او چنان كرد و چون سلطان به هوش آمد از آن واقعه ملول و مكدر بود و هيچكس پرواي نزديك شدن به او را نداشت مگر رودكي كه چنگ زنان رباعي زير را فرو خواند و حال سلطان و اطرافيان بدان رباعي خوش شد.

كي عيب سر زلف بت از كاستن است

چه جاي به غم نشستن و خاستن است

روز طرب و نشاط و مِي خواستن است

كاراستن سرو به پيراستن است

اگر توفيق يافته باشم كه در اين پيشگفتار گوشه ابرويي از جمال تحفه المحبين را در چشم خوانندگان جلوه دهم كافي است كه خود با اشتياق به مطالعة متن كامل بشتابند.

يك ذره ز حسن ليليت بنمايم

عاقل باشم اگر تو مجنون نشوي

وسلام بر محبان حضرت حق باد

نوروز 1376

منبع : کيميا (1). 1377.انتشارات روزنه، صفحات 7 -13.

اين مقاله در اصل پيشگفتاري است که نگارنده به عنوان معرفي کتاب تحفه المحبين

نگاشته و همراه با اصل کتاب توسط انتشارات ميراث مکتوب منتشر شده است.