فردوسي همچون رستم دستان در كنار قصه خوانان مي ايستد و پاس مي دهد، تا هيچ ديو سياه و سپيدي را زهره گستاخي و بي باكي به ساحت آنان نماند.
(در صحبت فردوسي– ص بيست و پنج)
1
(كيميا 1-ص 91)
2
وصال حضرت حق و وصول به جمال مطلق آمال عارفان و كمال معرفت ايشان است.
(كيميا 2-ص 71)
3
انسان نه تنها عاشق است كه معشوق است و صد چندان كه او را شوق وصال جانان است ، جانان مشتاق اوست.
(كيميا 2-ص 73)
4
خبر وصال كه تنها تسلاي خاطر ما در غربتگاه هجران است همان لطيفه اي است كه سّر لذت هنرها و سرچشمه نزاهت و خرمي است و هنرمند كسي است كه اين خبر دلاويز و اين مژده جان بخش را به چشم و گوش و دل و جان آدميان مي رساند.
(كيميا 2-ص 75)
5
رسالت انبياي الهي كه اولين مناديان عشق و چاووشان كعبه وصالند ابلاغ همين دعوت است كه شما را از مرگ به حيات ، از غم به شادي ، از خوف به امن ، از كثرت به وحدت ، از تنازع به صلح و محبت ، از ظلمت به نور و از هجران به وصال فرا مي خوانند.
(كيميا 2-ص 76)
6
"طرح وجود" همان گوهر الهي ذات ماست كه فرشتگان بر آن سجده كردند و وفادار ماندن به طرح اصلي حفظ و حراست آن اوصاف كماليه است كه خداوند در نهاد ما نهاده است و حقيقت معني "تقوي" همان انسان باني و نگهباني از فضائل انساني است.
(كيميا 4-ص 10)
7
گم كردن خويشتن رسيدن به همان مستي و بي خبري نزد عارفان است و هوشياري حجابي است بر حقيقت ذات ما.
(كيميا 4-ص 21)
8
رفتن مهرباني يا عشق به خانه زيبايي براي آن است كه عشق بنا بر مشهور نابيناست و زيبايي مسيحا دم است. پس چون عشق به خانه زيبايي مي رود چشمش به جمال او روشن مي شود و به پاس اين موهبت در منزل زيبايي رحل اقامت مي افكند بدين معني كه عشق در خدمت زيبايي است و از او نشات مي گيرد.
(كيميا 4-ص 45)
9
در ادب پارسي مكرر به اين نكته اشاره شده است كه معشوق در آسمان است و آنچه در زمين ديده مي شود سايه مرغي است كه در آسمان پران است و هر كه به دنبال سايه مي رود عمر ضايع مي گذارد.
(كيميا 4-ص 58)
10