در صحبت بزرگان/نظامی

باريدن بي دريغ


نظامی 21
در نوبتِ بارِ عام دادن 
بايد همه شهر جام دادن 
فيّاضة ابرِ جود گشتن 
ريحان همه وجود گشتن 
باريدنِ بي دريغ چون مُل 
خنديدنِ بي نقاب چون گُل 
هر جاي چو آفتاب راندن 
در راه به بدره زرفشاندن 
دادن همه را به بخششِ عام 
واميّ و حلال كردن آن وام 
پرسيدنِ هركه در جهان هست 
كز فاقة روزگار چون رَست 

مفرح نامـه


نظامی 22
خداوندا درِ توفيق بگشاي 
نظامي را رهِ تحقيق بنماي 
دلي ده كاو يقينت را بشايد 
زباني كآفرينت را سُرايد 
مده ناخوب را بر خاطرم راه 
بدار از ناپسندم دست كوتاه 
درونم را به نورِ خود برافروز 
زبانم را ثناي خود در آموز 
به داوودي دلم راتازه گردان 
زبورم رابلند آوازه گردان 
عروسي را كه پروردم به جانش 
مبارك روي گردان در جهانش 

كليد گنج حكيم


نظامی 23
بسم الله الرحمن الرحيم 
هست كليدِ درِ گنجِ حكيم 
فاتحة فكرت و ختمِ سخن 
نامِ خداي است بر او ختم كن 
پيش وجودِ همه آيندگان 
بيش بقاي همه پايندگان 
سابقه سالارِ جهانِ قِدَم 
مُرسله پيوندِ گلوي قلم 
پرده گشاي فلَكِ پرده دار 
پردگيِ پرده شناسانِ كار 
مُبدعِ هر چشمه كه جوديش هست 
مخترعِ هرچه وجوديش هست 

پاسخ باربد از زبان خسرو


نظامی 24
نكيسا چون زد اين افسانه بر چنگ 
سِتاي باربد برداشت آهنگ 
عراقي وار بانگ از چرخ بگذاشت 
به آهنگِ عراق اين بانگ برداشت 
نسيمِ دوست مي يابد دماغم 
خيالِ گنج مي بيند چراغم 
مگر سروي ز طارم سر برآورد 
كه ما را سربلندي بر سر آورد؟ 
مگر ماه آمد از روزن درافتاد 
كه شب را روشني در منظر افتاد؟ 
مگر بادِ بهشت اين جا گذر كرد 
كه چندين خرّمي در ما اثر كرد؟ 
نظامی 25
"نكيسا از زبان شيرين" 
چو بر زد باربد زين سان نوايي 
نكيسا كرد از آن خوش تر ادايي 
شكفته چون گلِ نوروز و نو رنگ 
به نوروز اين غزل درساخت با چنگ 
زهي چشمم به ديدارِ تو روشن 
سر كويت مرا خوش تر ز گلشن 
خيالت پيشواي خواب و خوردم 
غبارت توتياي چشم دردم 
به تو خوشدل دماغِ مشك بيزم 
ز تو روشن چراغِ صبح خيزم 
مرا چشمي و چشمم را چراغي 

نكيسا از زبان شيرين


نظامی 26
نكيسا در ترنم جادوي ساخت 
پس آنگه اين غزل در راهوي ساخت 
بساز اي يار، با يارانِ دلسوز 
كه دي رفت و نخواهد ماند امروز 
گره بگشاي ، با ما بستگي چند؟ 
شتابِ عمر بين ، آهستگي چند؟ 
به عمري كو بوَد پنجاه يا شصت 
چه بايد صد گره بر جانِ خود بست؟ 
خوش آن باشد كه امشب باده نوشيم 
امان باشد كه فردا باز كوشيم؟ 
چو بر فردا نماند امّيدواري 
ببايد كردن امشب سازگاري 

ستايش صبحگاه و نيايش شيرين


نظامی 27
نكو ملكي ست مُلكِ صبحگاهي 
در آن كشور بيابي هر چه خواهي 
كسي كو بر حصارِ گنج ره يافت 
گشايش در كليدِ صبحگه يافت 
غرض ها را حصار آنجا گشايند 
كليد آن جاست كار آن جا گشايند 
درآن ساعت كه باشد نشوِ جان ها 
گل تسبيح رويد بر زبان ها 
زبانِ هر كه او باشد برومند 
شود گويا به تسبيح خداوند 
اگر مرغِ زبان تسبيح خوان است 
چه تسبيح آرد آن كو بي زبان است؟ 

نكيسا و باربد


نظامی 28
نشسته باربد بربط گرفته 
جهان را چون فلك در خط گرفته 
به دستان دوستان را كيسه پرداز 
به زخمه زخمِ دل ها را شفا ساز 
ز دودِ دل گره بر عود مي زد 
كه عودش بانگ بر داود مي زد 
همان نغمه دماغش در جرس داشت 
كه موسيقار عيسي در نفس داشت 
ز دل ها كرده در مجمر فروزي 
به وقتِ عود سازي عود سوزي 
نكيسا نام مردي بود جنگي
نديمي خاص اميري سخت سنگي

گوي قبولي


نظامی 30
گوي قبولي ز ازل ساختند 
در صف ميدان دل انداختند 
آدم نو زخمه درآمد به پيش 
تا برد آن گوي به چوگان خويش 
بارگي اش چون عقب خوشه رفت 
گوي فرو ماند و فرا گوشه رفت 
نوح كه لب تشنه به حيوان رسيد 
چشمه غلط كرد و به طوفان رسيد 
مهد براهيم چو راي اوفتاد 
نيم ره آمد دو سه جاي اوفتاد 
چون دل داوود نفس تنگ داشت 
در خور اين زير، بم آهنگ داشت 

گفتن چهل قصه از كليله و دمنه با چهل نكته


نظامی 31
بزرگ امّيد چون گلبرگ بشكفت 
چهل قصه به چل نكته فرو گفت 
گاوِ شَترَبه و شير 
نخستين گفت كز خود بر حذَر باش 
چو گاوِ شَترَبه زان شيرِ جمّاش 
نجاري بوزينه 
هوا بشكن كزو ياري نيايد 
كه از بوزينه نجّاري نيايد 
روباه و طبل 
به تلبيس آن تواني خورد ازين راه 
كز آن طبلِ دريده خورد روباه 
زاهدِ مُمسِكِ خرقه به دزد باخته