اين كدام چراغ جادوست كه به افسون كلام همچون سنايي باغ و بهار و بوستان و خورشيد و ماه و انجم و ليل و نهار خلق مي كند و باده خوشگوار و ساقي ميگسار رقم مي زند و قافله روم و چين را بي اعتبار مي كند .
(گنجينه آشنا– ص سي ودو)
261
چنين شهرياران و اميراني هستند كه اينك شما را به ميهماني مي پذيرند تا هر ميهمان را تاجي از خرسندي و كمري از افتخار خدمت و گنجي از حكمت و قبايي از زيبايي و نشان ها و درجاتي از شكوه و جلال انساني بخشند. اينك اين بهشت خلد و اين مقام امن و اين مي بيغش و اين رفيق شفيق و اين پادشاه بخشنده .
(گنجينه آشنا– ص سي ودو)
262
همه می توانند از چشمه هاي جوشان شعر، آب حيات خضر بنوشند و يا چون اليوت در اين وادي خشك و بي باران و بي سايه و بي مايه دمي بياسايند و لبي تر كنند .
(گنجينه آشنا– ص سي وسه)
263
شرط رسيدن شعر به مقام آشنايي و محرميت و راه يافتن به حرمسراي همگان اين است كه از آسمان محرميت با فرشتگان و كروبيان عالم بالا فرود آمده باشد .
(گنجينه آشنا– ص سي وچهار)
264
چون از لب آن ساقي مست شديد، به مصداق مستي و راستي هزار غوغا و هياهو به راه اندازيد و چون مولانا پرچمي به دست گيريد و در شهر بگرديد و همگان را خبر كنيد .
(گنجينه آشنا– ص سي ودو)
265
اشعار آشنا آنهاست كه آدميان از كودكي تا كهنسالي، نسل اندر نسل مي خوانند و نه تنها از آن ملول و سير نمي شوند بلكه هر چه بر تجربه ايشان مي افزايد ابعاد تازه اي از حقايق عالم و تجربيات دروني خويش رادراين اشعار مي يابند .
(گنجينه آشنا– ص سي وپنج)
266
ما با موسيقي خوب بيگانه نيستيم با نقش و نگار زيبا بيگانه نيستيم و نيز با جوانمردي و اخلاص و بخشش و تواضع بيگانه نيستيم بلكه آنها را مي شناسيم و هم مي ستاييم و هم حرمت مي نهيم و هم از آنها لذت مي بريم مگر آنكه مزاج ما به سبب بيماري هايي چون حسادت و طمع و جاه طلبي ناموزون شده باشد .حتي در آن حال نيز چنين نيست كه نمي شناسيم بلكه پس از شناخت به خاطر سوداهاي شخصي آن شناخت را زير پا مي گذاريم.
(گنجينه آشنا– ص سي وشش)
267
قضاوت های مشترك و جمعي انسان ها درباره يك شاعر يا آواز خوان يا معمار يا نقاش بزرگ بهترين دليل بر اين است كه آن شاعر متاعي آورده است كه هركس از هر دسته و طبقه و جغرافيا و آب وهوا لطف و زيبايي آن را تشخيص مي دهد .
(گنجينه آشنا– ص سي وشش)
268
یکی دیگر از نشان هاي سخن آشنا آن است كه ذوق سليم بهانه اي برآن نمي گيرد و ميل به هيچ تغييري در آن ندارد، مانند موسيقي خوب و چهره زيبارويان كه گويي طبق آرزوي ما آفريده شده اند چنان كه حكيم طوس نيز كمال زيبايي را در نبودن بهانه بيان كرده است .
(گنجينه آشنا– ص سي وهفت)
269
هيچ پند مر جوانان را از اين گرانبهاتر نيست كه به ايشان بياموزند چگونه جواني و زيبايي و شادي و شادابي خود را پاس دارند.
(گنجينه آشنا– ص سي وهفت)
270