نخستين ديدار ما در اولين قطعه اين كتاب با شاعران پنجگانه شعر پارسي است، در هوايي عطرآگين ، نه از خون آهوان تتار، كه از مشك روح افزاي حضور در پيش پادشاه زيبايي و دانايي و نيكويي.پادشاهي كه آسمان ها با چرخش و زمين با لرزش و آب به ريزش، و باد با گردش به تسبيح و تقديس او مشغولند.
(گنجينه آشنا– ص پنجاه و شش)
281
شلي شاعر رمانتيك انگليسي در نيمه اول قرن نوزدهم ، افزون بر شعرهاي غنايي كه نه تنها ادب انگليسي بلكه ميراث فرهنگي جهان را غنا و رونق بخشيده است، مقاله مفصلي نيز به نثر در دفاع از شعر با عنوان Defence of poetry نگاشته است. و در مقدمه آن توضيح داده است كه مقاله را به علت بي حرمتي و بي اعتنايي بسياري از معاصران به ساحت شعر و شاعري به قلم آورده است. او ضمن تاكيد بر جامعيت شعر به عنوان يك فرهنگ و ارتباط شعر با همه رشته ها و همه رشته ها با شعر، ايمان خود را به انديشه ازليت و آسماني بودن شعر نيز بيان كرده است.
(گنجينه آشنا– ص شصت و يك)
282
آنها كه مُرده دِرهَم و دينارند يوسف شعر را به سيم و زري مي فروشند و ندانند كه هركس سكه خورشيد گون شعر را با بدره هاي زر سودا كند به ناداني ماند كه دُرّ شب افروز و گوهر شبچراغ را به سنگي سياه مبادله كرده است .
(گنجينه آشنا– ص شصت و هشت)
283
توان گفت كه رسالت شعر و ادبيات در جهان همين كار دلبري با صورت هاي آشنا و محبوب است كه چون كمند گيسو و چشم جادو و شراب بيغش و جاي خالي اهل صورت را به دام مي كشد و آنگاه ايشان را به فتراك شعر مي بندد و به حرم امن و امان عشق كه حقيقت هر عيش و مستي در آنجاست مي رساند .
(گنجينه آشنا– ص هفتاد و چهار)
284
تفسير شاعران نه تنها از قرآن بلكه از همه كتب آسماني و حتي اساطير و افسانه ها در جهت حركت از پوست به مغز و از كاه به دانه و از صورت به معني است .
(گنجينه آشنا– ص هشتاد و دو)
285
رسولان الهي و هنرمندان و به خصوص شاعران رسالت واحدي دارند كه همان دعوت به زيبايي و دانايي و نيكويي است كه شعار افلاطون است .
(گنجينه آشنا– ص هشتاد و سه)
286
يكي از كرامات ادبيات متعالي در جهان اين است كه كارها و مشيت خداوندرا توجيه مي كند و دل ها را آرامش مي بخشد .
(گنجينه آشنا– ص هشتاد و شش)
287
زيان بخش ترين بلاها اين است كه آدمي عمر را بيهودگي گذراند و فرصت طلايي زندگي را براي نيل به معرفت و كمال ضايع گذارد .
(گنجينه آشنا– ص صد و بيست)
288
در اين روزگار پرشتاب كه بشريت با سرعت وهم و خيال در جهانگردي پيش مي رود وپرده هاي اسرار آفرينش را يك يك بر مي گيرد و اينك بر تخت پادشاهي نشسته و با نشان دادن خاتم سليماني علم، ديو و پري و انسان و حيوان و آب و آتش را سان مي بيند اما در اين غرور و سرمستي از مقام آسماني خويش غافل مانده و به طوفان روزمرگي و گذران يك زندگي خالي از شكوه انساني و شوكت الهي نزديك مي شود، ادبيات مي تواند چون كشتي نوح ما را از بلندترين موج هاي غفلت و بيهودگي و گرداب هاي حرص و آز و نهنگ هاي نام و ننگ و سيلاب هاي زرپرستي و درد بي درمان درازدستي به آزادي و شادي ديگران، به سلامت بگذراند و بر بلنداي كوه "جودي" كه تخت شرافت انساني است بنشاند .
(گنجينه آشنا– ص صد و بيست و پنج)
289
در ادب پارسي نيز گرايش آشكاري به شريعت گريزي و دين ستيزي احساس مي شود اما گريز آن از دين فروشان است نه از دين آوران و ستيز آن با ستيزه خويان و ستيزه جويان مذهبي است كه مذهب را دست آويز در نيل به هواهاي نفساني خود كرده اند .
(گنجينه آشنا– ص صد ونوزده)
290