در حريم عشق آنچه مي پسندند، صدق و صفا و محبت و اخلاص است و اگر آن حاصل باشد خطا و نقصان وي را مي پوشاند و چه خوش تر كه آدميان نيز در هر كس نظر كنند نخست كمالات و خصايل نيكو را بنگرند. آنان كه خود هيچ هنري ندارند در ديگران نيز هنري نمي بينند و نگاهشان تنها به عيب مي افتد و آن عيب ايشان را حجاب غيب مي شود.
(در صحبت حافظ– ص332)
501
براي رسيدن به خرسندي پايدار بايد به صحبت نيكبختان و نيكخوياني چون سعدي و حافظ و مولانا و شكسپير و گوته و هوگو نايل شد. در صحبت اين گونه بزرگان است كه سالك اندك اندك به لطافت و مهرباني مي رسد و با جمله رنگ ها هم آهنگي و سازگاري مي كند.
(در صحبت حافظ– ص423)
502
از حال جهان غافل مباشيد بلكه گوش بسپاريد بدان نغمه ها كه در عالم مي شنويد. در ميان اين نغمه ها از همه خوش تر ناله و آواز بلبلي است مانند حافظ كه از وجود باغ و بوستان و بهار و گلستان جاويد با خبر شده و تنگناي عالم جسماني را بر خود قفسي آهنين يافته و از شوق آن صحرا ها و مرغزارهاي از دست رفته و محنت اين ميله هاي پولادين ناله سر داده است.
(در صحبت حافظ– ص 429)
503
تميز عقل، در عالمِ طبع، ميان مفيد و مضر، و در خطه دانش، ميان صحيح و سقيم، و در عرصه هنر، ميان زيبا و زشت، و در اقليم اخلاق، ميان خير و شر است.
(در صحبت حافظ– ص 449)
504
سالك بايد سر زلف معشوقي را به دست آورد و به سوي او حركت كند و اگر "يك" انسان كامل آدمي را بپسندد بهتر از "هزار" مريدِ بي هويت است كه زبان به ستايش بگشايد. خود را پيشِ آن "يك" بايد عزيز كرد و ملامت و طعن و طنز آن "هزار" را بايد به هيچ شمرد.
(در صحبت حافظ– ص 454)
505
گر صوفيِ صافي و حكيم اشراقي را پرسند كه در اين رهگذارِ پرآشوب كدام مقصد شريف را بايد برگزيد و از كدام شاهراه بايد رفت پاسخ اين است كه شما در معبد عالم به عبادت خوبي و زيبايي و دانايي كه همان علم و هنر و اخلاق است بپردازيد تا هم خود به عيش مدام و بهره تمام برسيد و هم بركات بي شمار از شما به همراهان رسد، چنانكه ميراث معنوي جهان از ادبيات و حكمت و هنر كه همگان بدان مي بالند همه از هديه هاي روندگان همين راه است.
(در صحبت حافظ– ص 460)
506
معشوق حافظ همان حقيقت لايزال است كه صِرف انّيت ما حجاب روي اوست.
(در صحبت حافظ– ص 470)
507
به ديده اعتبار، در كار جهان بنگريد و سود و زيان و رنج و راحت آن را بسنجيد كه چگونه با هر شهد آن زهري آميخته و بر هر مقام و منصب آن مُهري از سقوط خورده است و بنگريد كه چگونه حريصان دنيا را هيچ يك اوقاتي خوش و احوالي دلكش نيست بلكه همه، در عين دارايي، در فقر و مسكنت روحاني به سر مي برند. ما رندان و عاشقان، در اين نمايشِ سود و زيان نيك نظر كرديم، و اگر شما را عبرت اين مقامات پوشالي و سود و زيان توخالي نيست، ما را بسنده است.
(در صحبت حافظ– ص 475)
508
اي حافظان و اي هنرمندان، اي هوشمندان و اي رندان جهان، اگر روزگارتان به كام نيست و دنياطلبانِ حريص، عرصه زندگي را بر شما تنگ كرده اند دلتنگ مباشيد زيرا برترين مواهب روزگار كه خلق زيبايي و كشف دانايي است به شما عطا شده است.
(در صحبت حافظ– ص 475)
509
حكيمان گفته اند: "الرفيق ثم الطريق" يعني پيش از سفر رفيقي و همراهي و همسفري بجوي البته پندي گران سنگ است اما همراه دائمي و ابدي ما همان نفس ماست كه اگر روي در خير و خوبي كند موهبت آن رفيقان بيرون نيز به او عطا مي شود.
(در صحبت حافظ– ص 476)
510