سالك بايد پيوسته در هر روزگار خود را از جلوه بر نامحرمان مصون دارد زيرا چرخ ِفلك را با عارفاني كه ناز بر فلك و حكم بر ستاره مي كنند، سرِ ستيز و دشمني است، پس اين گونه عيش خوش را از دور واژگون سپهر نهان بايد داشت و اين شمع و شاهد و شراب و شيريني را از چشم عامه مردم نيز پنهان بايد كرد.
(در صحبت حافظ– ص 72)
471
حافظ، مانند مولانا و محي الدين و همه عارفان حقيقي، دين و مذهبش همان عشق است. دين عشق به حقيقت، ديني است كه همه آدميان با آن به دنيا مي آيند و آن عشق به زيبايي و دانايي و نيكويي است كه در فطرت آدميان نهاده اند و آن نيز با فطرت خداوند هم آهنگ است.
(در صحبت حافظ– ص 48)
472
آبادي دين در خرابي تعينات خودبيني است، زيرا خودبيني عين كفرو شرك است و دين با هرگناهي جز شرك بر جاي مي ماند، تنها خودپرستي است كه دين را به كلي مخدوش مي كند.
(در صحبت حافظ– ص61)
473
هزار شكر كه درهاي ميكده عشق و خمخانه زيبايي و نيكويي به روي همگان باز است، خاصه امروز كه همگان مي توانند به همت فنآوري شگفت اطلاعات، بي هيچ سير و سفري در موزه هاي جهان بخرامند و در جنگل و دريا و آسمان، معجزات حيات را نظاره كنند و خوش تر از همه آنكه اينها مستي هاي حقيقي است كه حقيقتا نوشنده را مست و سرخوش مي كند.
(در صحبت حافظ– ص 70)
474
يكي از اشتباهات مردمان همين است كه گمان مي كنند دنياطلبان غرق عيش و عشرتند و خود آنها از قافله عقب افتاده اند، در حالي كه اگر به آن دنياطلبان نزديك شوند در مي يابند كه عشرت ها و خنده ها و خوشي هاي ايشان سطحي و پوستي است و با غبار تشويش و خار ناامني همراه است و شادي پاك و لطيف و بي خار، ايشان را در هيچ حال ميسر نمي شود.
(در صحبت حافظ– ص 75)
475
ما را دستي بر قلم قضا نيست كه به جاي شربت تلخ براي خود شراب صافيِ بي دُرد رقم زنيم. پس بايد دم دركشيد و خود را تسلي داد كه آن ساقي ازل كه اصل ذاتش فيض و جود و بخشش است، اگر شراب ما را درد آلود كرده است از مصلحتي به دور نيست.
(در صحبت حافظ– ص80)
476
از نظر بزرگان راه درست نه جبر است و نه اختيار بلكه در اين است كه مردمان در كارها فكرت كنند و راه خوب و درست را بياموزند و با تمامي دل در آن راه استقامت ورزند و بدانند كه اجر آنها ضايع نخواهد شد و در عين حال در دل بپذيرند كه اينها فرع بر مشيت الهي است.
(در صحبت حافظ– ص 83)
477
هركس در آستان هنري چون موسيقي و نقاشي سر سپرّد و به جان و دل در پي اطوار جمال، گدايي و بندگي كند، روزي پادشاه مُلك هنر خواهد شد، پادشاهي گنج بخش و گوهر فشان كه سرخ و زردش از اشك يتيمان و خون مسكينان نشاني ندارد، بلكه سرخش چهره گلگون اوست و زردش كرامتي است از زر هنر و معرفت، كه چون خورشيد بر نيازمندان مي افشاند.
(در صحبت حافظ– ص 93)
478
هركس بدين حقيقت آشكار راه يافت كه نيل به سعادت دنيا و آخرت در عشق به زيبايي و دانايي و نيكويي نهفته است، بي گمان به هيچ راه ديگر نخواهد رفت و هيچ درِ ديگر را نخواهد كوفت زيرا اين راه فطرت آدمي است و راهي است كه جمله بزرگان جهان بدان رفته اند و اين قولي است كه جملگي برآنند.
(در صحبت حافظ– ص 106)
479
آفريدگار عالم كه دلبر و معشوق ماست مصلحت را در آن ديده است كه ما در اين عالم پيوسته در تلاش و كوشش و چالش با سختي ها و محروميت ها باشيم تا بدين حيلت رشد كنيم و به كمال رسيم و اگر ما را از اين سختي ها نمي رهانّد بدين دليل نيست كه نمي داند، بلكه آن را مصلحت نمي بيند. آفريدگار عالم كه دلبر و معشوق ماست مصلحت را در آن ديده است كه ما در اين عالم پيوسته در تلاش و كوشش و چالش با سختي ها و محروميت ها باشيم تا بدين حيلت رشد كنيم و به كمال رسيم و اگر ما را از اين سختي ها نمي رهانّد بدين دليل نيست كه نمي داند، بلكه آن را مصلحت نمي بيند.
(در صحبت حافظ– ص109)
480