درك سخن حافظ، همچون اشعار سعدى و مولانا،
نيازمند سنخيت روحى است
و بيش از شرح به سينۀ شرحه شرحه،
و بيش از هوش و زيركى به حيرت و بى هوشى نياز دارد
ای اهل ایمان
ياری جویید از صبر و از صلوﺓ
همانا که خداوند با صابران همراه است (بقره: ١٥٣)
بیشتر مردمان از نماز و روزه یاری نمی طلبند و بهره ای نمی گیرند
دوش ازین غصه نخفتم که فقیهی می گفت
حافظ ار باده خورَد جای شکایت باشد
این خود غصه ای بزرگ است که دانایان قومی نام فقیه بر خود نهند اما چنان در پوستۀ فقاهت مانده باشند که عارفانی چون حافظ را از تحصیل و عرضۀ شراب معرفت منع کنند و حوزۀ تدریس ایشان را فرو بندند. بی گمان شِکوِۀ حافظ این نیست که چرا فقیه زمان باده خواری امثال او را بر نمی تابد و خرده می گیرد زیرا ناپسندی خمر و مستی نزد فقیه کاملاً طبیعی است و هیچ کس از آن تعجب نمی کند و آن را غصه ای بزرگ نمی داند، بلکه غصه و غمخواری از تعارض اصحاب صورت و معناست چنان که سعدی فرمود:
برو ای فقیهِ دانا به خدای بخش ما را
محبت چون به غایت رسد آن را عشق خوانند
و عشق خاص تر از محبت است
زیرا که همه عشقی محبت باشد، اما همه محبتی عشق نباشد
و محبت خاص تر از معرفت است
زاهد و عُجب و نماز و من و مستیّ و نیاز
تا تو را خود ز میان با که عنایت باشد
دین فروشانی که زهد و نماز و تسبیح و طیلسان را متاع دکان خویش کرده اند، به سبب همان خود بینی که در ایشان هست،
از هر زهد و پرهیز که به ریا می کنند و از هر نماز و نیاز که به جای می آورند بیشتر به خود مغرور می شوند و این خود عین کفر و شرک است.
ای محبوب،
چرا شعر من اینچنین از غرور و شکوه نوین خالی است،
چرا اینچنین از اطوار گوناگون و شتاب و جنبش بی بهره است،
چرا با گذشت زمان به روشهای نویافته و ترکیبات شگفت التفاتی نمی کنم،
منکران رستاخيز دو دستهاند: یکی اندیشمندانی که سیر مطالعاتشان ایشان را به قبول جاودانگی روح و وجود عالمی دیگر که در آن پاداش و جزایی باشد هدایت نکرده است
و اینان غالباً اگر اقرار به وجود آن عالم ندارند انکار قطعی نیز نمیکنند زیرا میدانند که انکارْ، علمی گسترده و عظیم میطلبد.
پس این مساله را به تعبیر ابن سینا در " بقعه امکان " مینهند و غربیان ایشان را agnostic میخوانند. این گروه ای بسا مردمی پاکدل و نیکوکار و مخلص باشند که یتیم را از درِ خانه نمیرانند و اگر بتوانند مسکینان را طعام میبخشند.
اما در مقابل، بسیاری از مردمان انکارشان نشانه هواپرستی و جاه طلبی و حرص و آز آنهاست؛ میکوشند تا وجدان خویش را خاموش کنند و از تشویشِ عاقبتِ کارها برهانند.