انس و آشنايي با لذات متعالي مي تواند بشريت را كه در دام لذات وهمي و خيالي افتاده و صد هزار بلا و مصيبت براي خود و ديگران به بار آورده است به نيكوترين وجه بدون محروميت از هيچ لذت حقيقي از كمال سعادت برخوردار كند .
(گنجينه آشنا– ص صد و هفده)
291
در ادب پارسي شوق طبيعي ما را به كشف حقیقت و درك هنر و مشاهده و انجام خوبي ها، دين عشق ناميده اند كه همه با آن به دنيا مي آيند و دين هاي ديگر همه رو بناي اجتماعي و فرهنگي همين دين فطري است .
(گنجينه آشنا– ص صد و شانزده)
292
او سرچشمه زيبايي و دانايي و نيكويي است كه ارزشهاي سه گانه فرهنگ بشري يعني علم و هنر و اخلاق را پديد آورده است و اين هم بهترين آغازو هم خوش ترين پايان است .
(گنجينه آشنا– ص 6)
293
حافظ مراتب اخلاص خود را بر آستان معشوق به زبان غزل آورده و او نيز يك دوره درس جاويدان خرد مي دهد كه ايمان به خدا و جاودانگي روح و انجام كارهاي نيكوست كه مهم ترينش ترك آزار است .
(گنجينه آشنا– ص 6)
294
وعده ايزدي كه شنيدنش حكم نوشيدن شراب را دارد اين است كه ما شما را بيهوده نيافريده ايم تا در گرداب فنا محو شويد بلكه پايان زندگي دنيايي شما آغاز ديگري است از يك حيات متعالي تر كه قرآن آن را حيات حقيقي شمرده است در مقابل حيات دنيا كه مجازي است .
(گنجينه آشنا– ص 21)
295
صفاي اصفهاني از اطوار و اوصاف عشق حقيقي سخن مي گويد و ريحان باغ مجازي را خار و خس مي شمارد و مقصودش از عشق مجازي نه عشق ميان زنان و مردان است، زيرا آن اگر پاك از خودخواهي باشد، خود راهبر به سوي عشق حقيقي است، بلكه مقصود اشتغال به لذات گذران و بي اعتباري است كه بهره اي جز حسرت بر جاي نمي گذارد .
(گنجينه آشنا– ص 27)
296
دانايي كه فردوسي بر آن انگشت نهاده سرچشمه همه فضيلت ها است. عشق نزد مولانا همان دانايي است و نزد سعدي همان بي خبري از خويشتن و نزد پروين همان فرشته خويي و بي خويشي است .
(گنجينه آشنا– ص 128)
297
مولانا ضمن بيان ده ها نكته عرفاني و اخلاقي نشان داده است كه معجزه بزرگ عارف راه رفتن به روي آب و طي الارض و امثال آنها نيست بلكه معجزه در گرفتن يك تصميم بزرگ است براي حفظ شرافت انساني و عدالت و راستي و اخلاص .
(گنجينه آشنا– ص 145)
298
روح آدمي هيچ تعلقي به عالم خاك و اطوار آن ندارد. او از جنس پروردگار خويش است همين و بس. و دين روح همان دين عشق است كه در اين جهان به جوهر زيبايي و دانايي و نيكويي تعلق مي گيرد .
(گنجينه آشنا– ص 277)
299
نظامي خاطر نشان مي كند كه ماده و نيرو براي ايجاد نظام شگفت انگيز جهان بسنده نيست. طراحي بايد هوشمند، دانا و لطيف كه ماده را از خيال خود صد هزار صورت بديع بخشد .
(گنجينه آشنا– ص 289)
300