فرازهایی از کلام استاد

پيش از رودكي از منصور حلاج نقل شده است كه وقتي از دين او پرسيده اند گفته است "انا علي مذهب ربي" من بر دين پروردگارم هستم، و دين پروردگار نزد عارفان همان دين عشق است.

(كيميا 11– ص 9)

321

از مجموعه آثار سنايي غزنوي نيز چنين بر مي آيد كه او نيز محور ديانت را عشق به خداوند دانسته و غير عاشق را از هر ديانتي دور ديده است.

(كيميا 11– ص 10)

322

نماز حقيقي، قيام كردن به عشق است و موذن الهي گويد برخيز و به تمامي قامت زندگي عشق را به نمايش گذار كه زندگي، يك نماز عشق است.

(كيميا 11– ص 10)

323

نظامي نيز از پيغامبران دين عشق است كه عشق را جان عالم مي شمارد و عشق را تنها نقشي مي داند كه شايسته است آدميان در تماشاخانه هستي بازي كنند.

(كيميا 11– ص 10)

324

نظامي پيش از نيوتن به جاذبه و كشش متقابل در طبيعت عالم اشاره كرده و جاذبه عمومي را همان عشق دانسته است و در جاي ديگر دعوت خود را در همه آثار خويش صلاي عشق خوانده است.

(كيميا 11– ص 10)

325

پس از نظامي، پير عشق در ادب پارسي عطار نيشابوري است و او نيز تنها رابطه مقبول ميان انسان و پروردگار را همان رابطه عاشقي و معشوقي دانسته و امتياز آدم را به شيطان و بر همه فرشتگان عشق بر شمرده و درد عشق را به عنوان دواي همه بيماري هاي نفساني تجويز كرده است.

(كيميا 11– ص 10)

326

مولانا دين و مذهب خود را عشق روي دلدار و دلبر يگانه عالم اعلام مي كند و آن را تنها دين درست مي خواند.

(كيميا 11– ص 13)

327

دين عشق با نفي دين و شريعت خودپرستي كه دين عامه مردمان است آغاز مي شود و به تعبير خيام نخست بايد عقل و دين و دنياپرستي را طلاق داد و سپس آن دختر شراب را به همسري اختيار كرد.

(كيميا 11– ص 15)

328

بزرگان همه اديان كه عارفان حقيقي و شاعران آسماني و دانشمندان خداشناسي و قديسان آن دين اند، ايشان را با هم چندان اختلافی نيست مگر در شيوه هاي عبادت و انجام آيين هاي مذهبي كه آنها از مقوله صورت است و در معني با هم اتحاد دارند.

(كيميا 11– ص 16)

329

دعوت انبيا نيز مانند فطرت، دعوت به زيبايي و دانايي و نيكويي است چنانكه قرآن اين سه ارزش را در خود جمع كرده است و اين سه ارزش هر يك به نوعي موجب شادي و مايه سعادت آدمي هستند.

(كيميا 11– ص 17)

330