حكيمان گفته اند كه عشق، اگرچه با وجود مساوي نيست اما مساوق هست، يعني عشق و وجود هرچند در مفهوم با هم متفاوتند، اما مصداق خارجي هر دو يكي است.
(در صحبت حافظ– ص هشتاد و سه)
441
عشقِ آدمي به زيبايي و دانايي و نيكويي تجلي عشقي است كه حضرت حق خود بدين اوصاف خويش داشته است. و در نهايت مي توان گفت اين شراب سرچشمه همان سه اصل "جاويدان خرد" است كه در قرآن و در ديوان حافظ با تكرارهاي بي ملال آمده و مژده رستگاري انسان و رسيدن به مقام امن و رهايي از خوف و حزن را زمزمه كرده است.
(در صحبت حافظ– ص هشتاد و پنج)
442
بسياري صاحبنظران گفته اند كه وزن و آهنگ شعر مرهون انديشه هاي آهنگين است كه در خاطر شاعر مي گذرد و برخي افزوده اند كه هر انديشه ژرف كه از عرصه مكان و زمان بيرون مي جهد چون به بيان مي آيد خود به خود آهنگين مي شود، زيرا در ژرفاي جهان بشارتي هست از يك خبر سرورآفرين كه هركس بشنود نخست از بهجت و نشاط آن مدهوش و بي خبر مي افتد.
(در صحبت حافظ– ص يكصد و چهار)
443
بسياري شاعران، آهنگ شعر خود را پيش از خود شعر احساس كرده اند ، گويي نخست الهه شادي و اميد كه در هر شعر اصيل هست با رقصي موزون به سوي شاعر مي آيد و آنگاه شاعر، ساغر آن وزن را از شراب لبريز مي كند.
(در صحبت حافظ– ص يكصد و چهار)
444
از مجالس سماع مولانا نقل كرده اند كه گاه وزني و ضربي در محفل در مي گرفته و مولانا به ذوق آن ضرب و در همان حال و هوا غزلي در وزن عروضيِ مناسب بي تامل و انديشه مي سروده و ياران تحرير مي كرده اند.
(در صحبت حافظ– ص يكصد و پنج)
445
در هر شعر، وزن ثابت است اما با دقت رياضي و تقارن كامل اجرا نمي شود. زيرا گفته اند كه تقارن كامل در طبيعت نيست. تقارن به جاودانگي اشاره مي كند اما در عالم زمان و مكان تقارن ها شكسته مي شوند.
(در صحبت حافظ– ص يكصد و هفت)
446
اگر تقارن نباشد وزن و شور و نشاط حاصل از آن از ميان مي رود و اگر تقارن دقيقا همه جا مراعات شود، ملالت مي آورد.
(در صحبت حافظ– ص يكصد و هشت)
447
اي ساقي قدسي و آسماني، جام شراب را دور بگردان و همه را بنوشان زيرا ما عشق را در حرف و گفت و تقرير و بيان آسان گرفته بوديم، اما اندك اندك هنگامي كه با آزمونهاي سخت عشق آشنا شديم چه مشكلات و چه گره ها و گردابها كه رخ نمود.
(در صحبت حافظ– ص 3)
448
براي رسيدن به عطر و رايحه اي از آن زلف مشكين، چه خون جگرها بايد خورد و چه تب و تاب ها كه بايد تحمل كرد.
(در صحبت حافظ– ص 4)
449
سبكباران ساحل ها كساني هستند كه بار سنگين عشق و امانت الهي را، كه همان شرافت و كرامت انساني است، از دوش افكنده و در ساحل سلامت و عافيت عمر به غفلت مي گذرانند، به خلاف عاشقان كه وارد بحر عشق مي شوند و از تاريكي و موج و گرداب آن هراسي ندارند.
(در صحبت حافظ– ص 4)
450