فردوسي فر و شكوه يزداني و فره ايزدي و مينوي و نام و ياد بلند آستان آن يگانه برين را در نامه خسروان به ارمغان آورد، و چون تنديس الهگان زيبايي هر گوشه وكنار از بهشت خويش را بدان زيور بخشيد تا فروغ آن از نگاه ها بدرخشد و اهتزاز هفت رنگ آن برگونه هاي خندان، و لب هاي مهربان نقش بندد. اين فر نگارين و ياد و نام عطرآگين است كه چون پر سيمرغ زخم هاي روح فرسا را التيام مي دهد و خارهاي خيره سر را از پاي هاي خسته و درمانده بيرون مي كشد.
(در صحبت فردوسي– ص بيست و شش)
521
فال گرفتن با ديوان حافظ و هر شاعر بزرگ ديگر غنيمت است زيرا بهانه اي است براي در صحبتِ شاعر بودن و از او سخن شنيدن و موهبتي از اين ارزنده تر چيست زيرا شاعران بزرگ جمله "لسان الغيب" اند و در ايشان سروشي هست آسماني كه اي بسا خواننده را از فراموشي بيرون آورد و خروش و ولوله اي در جان شيخ و شاب اندازد.
(در صحبت حافظ– ص 687)
522
فردوسي مردي ستُرگ بوده است كه چون راي و برهمن افسانه هاي كهن را به دم هاي مسيحايي جان بخشيده، و به
فروغ خرد چراغ وادي طور كرده است. زهي نقال نُقل افشان كه به جادوي هنر از زمين سخت و سنگين واژه ها گل و لاله و ريحان و سنبل و نسرين و ضيمران بر مي آورد و در دامن اين و آن مي افشاند .
(در صحبت فردوسي– ص بيست و هفت)
523
گفته اند كه زندگي كشتزار ماست، تا در آن چه دانه بكاريم و كدام نهال پرورش دهيم. اصل پاداش و جزا در قلب همه ديانت ها جاي دارد و همه جا سخن از اين حقيقت است كه اين جهان عرصه عمل و عكس العمل است. در جهاني كه به مشتي غوره مزاج سرد مي شود و به مشتي مويز جوش بر مي آورد چگونه ممكن است كسي بر خلاف فطرت الهي خويش هزار كار ناموزون كند و زبان و دست به دروغ و ستم بيالايد و هيچ مشكلي بر او پيش نيايد! فطرت سليم انسان اين انديشه را مردود مي داند و نمي پذيرد.
(در صحبت حافظ– ص 710)
524
داستان هاي فردوسي نه براي سرگرمي است و نه سوگنامه سرگراني ها و سرگرداني هاست، بلكه اين خيل قصه هاي بلند و كوتاه براي آن است كه آدميان از بلندي و كوتاهي جهان فرودين وارهند.
(در صحبت فردوسي – ص بيست و هفت)
525
از نشانه هاي شكر و شادي، خدمت مردمان و كشيدن بار ايشان است و گرنه آن شُكرِ زباني عين شرك و كفران خواهد بود.
(در صحبت حافظ– ص 723)
526
فردوسي همان يار نازنيني است، كه مي توان " به رويش مي گلگون " نوشيد و در كويش با خيل پري رويان كروبي و زناربندان معبد مهرباني ديدار كرد، و در شهر فرنگ هفت رنگش، كه نقشي از همين جهان بي درنگ و بي آهنگ ماست مي توان اطوار هزارگونه حوا را با گشت و گذار در چهره هاي ماندگار و يادگاري چون رودابه و تهمينه پاك و بي باك و فرانك و فرنگيس فرخنده و مهربان و گردآفريد و گرديه پهلوان به تماشا نشست.
(در صحبت فردوسي– ص بيست و نه)
527
اگر پرسند كه امروز در جهان خرابات مغان كجاست، و آن جام كه نوشيدنش آدمي را جمشيد و سليمان مي كند چگونه حاصل مي شود، پاسخ اين است كه امروز خرابات همان قلمرو زرين ادبيات و هنر است و آن جام را از دست ساقياني چون حافظ و سعدي و مولانا و شكسپير و هوگو و تاگور كه از مغ بچگان ميخانه هاي زنجيره اي عشقند مي توان گرفت و به روي نازنيناني چون ميرعماد و بهزاد و ميكل آنژ و رافائل و موزارت و بتهون نوشيد.
(در صحبت حافظ– ص 738)
528
حماسه حكيم توس نمايشنامه گسترده اي از پيكار مستمر آدمي با ديو است، كه زندگي پرماجراي انسان را از هبوط كيومرث تا عروج كيخسرو و از اشكانيان تا سقوط ساسانيان بيان مي كند و هدايتي است جمله آدميان را از دوزخ تا بهشت كه راهنماي آن همان فروغ ايزدي و فره مينويي يعني خرد است.
(در صحبت فردوسي– ص سي و سه)
529
اگر خواهي به فضل و كمالي در رسي، دعوت حافظ اين است كه يا به دامن طبيعت روي تا از قمري و بلبل تسبيح و ستايش جمال آموزي و از گل خيري و نرگس با اطوار زيبايي آشنا شوي، يا به صحبت صاحبدلي چون حافظ در آيي كه اسرار سخن بديع و اطوارِشعر درخشان را از او تعليم گيري.
(در صحبت حافظ– ص 753)
530