رسم بيدادگران اين بوده است كه زندانيان را هرچه بيشتر ممكن است در سختي و محروميت بگذارند. نخست محروميت از نور خورشيد، آنگاه از فضاي گشاده كه آن را با ديوار يا زنجير تنگ مي كنند و با زندان هاي انفرادي زندانيان را از موهبت مصاحبت كه برترين مطلوب هر انسان است محروم مي دارند و عجبا كه هنوز بشريت با همه فرهيختگي همان شيوه ديوان و ددان پيشين را بر همنوع خود به كار مي گيرد.
(در صحبت فردوسي– ص 106)
551
شاهنامه آكنده از ياد خدا و سپاس نعمت هاي او و پناه گرفتن به آستان او و نسبت دادن همه پيش آمدها از پيروزي و شكست در رنج و راحت به مشيت ازلي اوست.
(در صحبت فردوسي– ص 110)
552
اگر آدمي ديو را از خود براند رازهاي پنهان از جمله سّر قضا و مشيت الهي اندك اندك بر او فاش مي شود. آن كس كه با ديوهايي چون رشك و آز و كينه و اغراض خوش باشد در ساحت هنر زشت را زيبا و زيبا را زشت گويد و در ساحت اخلاق دروغ را به جاي راست مي نشاند و در ساحت دانش مغالطه را به جاي برهان مي نهد.
(در صحبت فردوسي– ص 139)
553
داستان در آتش رفتن، رمزي از يك حقيقت ساري و جاري در آفرينش است كه خوبان و پاكان اگرچه در آتش روند و به ظاهر در سختي و بلا گرفتار آيند، آن آتش بر ايشان سرد مي شود، چنان كه آتش نمرود بر ابراهيم. آن بلا و سختي ايشان را گران نمي آيد زيرا لذتي كه خوبان از نفس پاك بودن مي برند همه غم ها را در نظرشان كمرنگ مي كند.
(در صحبت فردوسي– ص 182)
554
خواب هايي كه در نظر بيننده خواب بديُمن و بدشگون احساس مي شود مي تواند تبلور اين احساس باشد كه شخص خود را به كارگاه هستي بدهكار مي بيند. از اين رو، بايسته است كه با انجام كار خير، دِين خود را كه بردن غم ها و آوردن شادي هاست، سبك تر كند.
(در صحبت فردوسي– ص 185)
555
سياوش اين درس را در زندگي نياموخته بود كه انسان ها عموما حسودند و چون از ارائه فضيلت و كمالي قاصر شوند دلهايشان پر از كين مي شود و غول سبز چشم حسادت در ايشان به شرارت بر مي خيزد و نقشه هاي اهريمني براي نابود كردن رقيب طرح مي كند.
(در صحبت فردوسي– ص 187)
556
سرشت سياوش همچون ايرج بر آن بود كه مهر و دوستي از كينه و دشمني خوش تر است و زيبنده است كه آدمي هواهاي خويش را از داشتن و شاد شدن به بخش كردن و شاد كردن بكشاند. سياوش دلش نمي آمد كه هيچ پيشنهاد دوستانه اي را ناديده انگارد و اميد داشت كه دل ها را نزديك كند و از جنگ دوري گزيند و اين است سرّ ماندگاري او در ديار دشمن.
(در صحبت فردوسي– ص 190)
557
اهل حكمت توصيه كرده اند كه اگر شخص خوابي آشفته بيند و احساس خطر كند، بهتر است دلي را به مالي يا محبتي خوش كند كه نامش صدقه است و از وام آدمي مي كاهد.
(در صحبت فردوسي– ص 195)
558
توصيف هاي فردوسي از افراسياب نشان مي دهد كه افراسياب به سبب گناهان مكر و حسد، از هم اكنون در جهنم افتاده است و به حقيقت چنان است كه هر جنايتكاري خود را به سياه چال غم و حسرت مستمر مي افكند و عجبا كه براي چاره به جاي بازگشتن از بدي، بديهاي بسيار ديگر مي كند.
(در صحبت فردوسي– ص 201)
559
فردوسي زندگي سعادتمند را در دو كلمه خلاصه كرده و آن رزم و بزم است . نخست بايد تلاش كرد با ديو جنگيد و نفس بدفرجام را خاك بر سر كرد و سپس به بزم نشست.
(در صحبت فردوسي– ص 214)
560