"نشستهام و مینگرم"
نشستهام و همه غمهای جهان را مینگرم،
تمامی ستمها و ننگ و رسواییها را مینگرم،
صدای گریه زیر لبِ پر تشنجِ جوانانی را میشنوم
که از کردههای خود پشیمان و از خویش در رنجند.
در میان فرودستان مادری را میبینم، آزرده از ستم فرزندان،
رفته از یاد، پوستی بر استخوان، درمانده و نومید،
در بیمارستان جان میسپارد.
زنی را میبینم در چنگال استعمار شوهر.
مردی را میبینم خیانتپیشه و نابکار و پیوسته در شکار زنان.
و احساس میکنم شرار حسادتها را
و زخم عشقهای ناکام را که میکوشند تا پنهان کنند.
و این چشماندازها را در جهان مینگرم:
آثار جنگ و آفت و بیداد را،
شهیدان و زندانیان را،
قحطیزدگان دریا را،
ملّاحانی را که قرعه میکشند تا کدام تن را
برای زنده ماندنِ دیگران به چنگال مرگ بسپارند؛
و آن زخمها و تحقیرها که خودپسندان مغرور
به رنجبران و تهیدستان و سیاهان و مانند آنان روا میدارند،
نشستهام و این همه بیداد و پستی و شکنجه بیپایان را
میبینم، میشنوم، و خاموشم.
والت ویتمان
□ این دیدن و خاموش نشستن
بیان حال شاعر نیست بلکه طنز تلخی است
بر همه کسانی که
در جهانْ رنجها و محرومیتها را مشاهده میکنند
و چنان در هوای نفسانیِ خود گرفتارند که هیچ نمیگویند
بلکه تداوم رنجها را در جهت منافع خود میبینند
و چون نیک بنگرند، به حقیقت، رنجها و غصهها
بیشتر محصول همین حرص و آز و جاهطلبی و بیداد آنهاست.
تو کز محنت دیگران بیغمی
نشاید که نامت نهند آدمی
سعدی
شعر از Walt Whitman
برگرفته از کتاب "در قلمرو زرّین"
ترجمه و توضیحات: حسین الهی قمشهای
ناشر: انتشارات سخن
تصویر: Edvard Munch