«ظالم باید تنها بماند»
نشستن با مردم ظالم و دوستی و مراودت با ایشان خطایی عظیم است و افزون بر دیگران خودِ شخص را هم زیان میرساند زیرا مردم او را در شمار ظالمان مینهند. ظالم باید تنها بماند. اگر جماعتی بسیار به سبب منافع و بهرهمندی از غارت ظالم به گِرد او جمع شوند و ایشان را هیچ باک نباشد که با ظالمان بنشینند این تقویت ظلم است. اگر هیچ کاری در دفع ظلم نمیتوان کرد حداقل پرهیز از جانبداری و همراهی و مراودت ضروری است.
□ از سقراط پرسیدند: کی ظلم و جور از عالم برمیافتد و عدالت حاکم میشود. سقراط گفت: عدالت زمانی حاکم میشود که وقتی ظلمی بر کسی وارد میشود آنها که ظلم بر ایشان وارد نشده همانقدر متغیّر و رنجیده شوند که شخصِ ستمدیده.
برگرفته از کتاب "در صحبت قرآن"
به قلم حسين الهى قمشهای
ناشر: انتشارات سخن
تصویر اثر صنیع الملک
«سخنی با دوستان»
این مسکین پارسیگو
اینک قریب شصت سال است که
به تدریس، ایراد سخنرانی در مراکز فرهنگی، که بازپخش رایگان آن را آزاد اعلام کردم، و ترویج ارزشهای سهگانه
زیبایی، دانایی و نیکویی
ز روز گذر کردن اندیشه کن
پرستیدن دادگر پیشه کن
به نیکی گرای و میازار کس
ره رستگاری همین است و بس
این حکمت جاودانه بشریت
خواه در کتاب «جاویدان خرد» منسوب به هوشنگ شاه اسطورهای ایران و خواه در کتب آسمانی مضرب مشترک همه آیینهاست که:
انسان شرافتی شگرف و سترگ دارد و کردارهای دیو و دد چون زور و تزویر و ظلم و بیعدالتی و دروغ و ناراستی دون شأن اوست و اگر چنین کارهای اهریمنی از وی پدید آید
سخن شکسپیر را خواهد شنید که گفت:
وجدان من هزار زبان دارد
و با هر زبان در گوش من حکایتها میخواند
و در هر حکایت مرا به تبهکاری و شرارت متهم میکند
و جانی و پیمانشکن میخواند.
پیمانشکنی از ننگینترین گونه
و جنایتی از زشتترین نمونه
و میشنوم قاضیان و داوران دادگاه حقیقت را
که همه با هم فریاد میکنند
مجرم، مجرم، گنهکار، گنهکار
فاعتبروا یا اولی الابصار:
ای صاحبان چشم عبرت بگیرید
این است موضع هزارباره من:
همراه با مردمان مظلوم و محروم و بیگناه و حقجوی و آزادیخواه.
نوشته حسین الهی قمشهای
۱۴۰۱/۷/۲۴
“ آه دل مظلومان بیشک اثری دارد”
در جهانی که مزاج آدمی
به اندک غورهای سرد میشود
و به اندک مویزی جوش بر میآورد
و در جهان هوشمندی که
چگونه ایمن تواند بود آدمی
که در دادگاه سرشت الهی خویش ایستاده باشد،
و به گستاخی تمام
و هزار رنگ و نیرنگ
و زور و تزویر
پای بر آسایش مردمان نهد
و به جای جانفشانی، جانستانی کند
و از فرسایش روزگار در امان ماند؟
و چگونه خلاص یابد
آن کس که حق محرومان به اختلاس برباید
و کِشته بینوایان را به داس جور درو کند؟
و چگونه در کوهستان عالم
نوای بلبل خواهد شنید،
آنکس که عربده زاغ میکِشد
و بانگ حمار برمیآورد؟
بانگ خوش دار چون به کوه آیی
کوه را بانگ خر چه فرمایی
سنایی
از این رو بسی زیبنده است
که مردمان هر بامداد
با خویشتن زمزمه کنند
سخن آن بابای عشق را
که در عین شهرت به عریانی
همگان را چون خورشید
جامهای زرفشان میبخشد:
مکن کاری که بر پا سنگت آیو
جهان با این فراخی تنگت آیو
چو فردا نامهخوانان نامه خوانند
تو خوانی نامه خود ننگت آیو
باباطاهر عریان
نوشته حسین الهی قمشهای
۱۴۰۱/۶/۲۹
تصویر از Vincent van Gogh
"آشتى جهانى"
نخستين آهنگى كه فرشتگان خواندند
ترانه "آشتى" بود
و نشان روشن همه فرزندان خداوند
"آشتى" است
□و به تعبير قرآن آنچه از جنگ خوشتراست، آشتى است: الصلح خیرٌ (نساء:۱۲۸)
و از نگاه مولانا
هزار ستاره روشن در آسمان چشمك مىزنند
و با لبخند آدمیان را به خود میخوانند:
لیک در ظلمت یکی دیوِ نهان
مینهد انگشت بر استارگان
و جنگ تنها با آن دیو باید کرد
که "آشتى" را نشانه مىگیرد
و با هياهو تاریکی را بر کرسی مینشاند
و نور آسمان و زمین را
بدل به "نار" میکند
و زرّادخانه ما در اين پيكار
جز تیر و کمان عشق
از ابروی زیبایی چه خواهد بود؟
□لئوى بزرگ قدیسی که رسالت آشتی داشت (۴۶۱-۴۰۰).
ترجمه و توضیح: حسین الهی قمشهای
۱۴۰۱/۶/۲۰
تصویر: David R. Wagner
"از عرش تا فرش"
زيبايى، يادآور خاطراتى است
كه آدميان از ساحت پيشين هستى با خود آوردهاند
و هنر جلوههای گوناگون از این خاطرات است
که در جامه موسیقی و نقاشی و رقص
ما همه اولاد آدم بودهایم
در بهشت آن نغمهها بشنودهایم
گر چه بر ما ریخت آب و گل شکی
یادمان آید از آنها اندکی
مولانا
این سخن مولانا با گفته نخبگان و نادرگان هنر و اندیشه در جهان
چون افلاطون و میکلآنژ و داوینچی و شکسپیر و هوگو و گوته و تاگور و امرسن
در خاور و باختر همآهنگ است
و چنین است عشق ما به نیکویی و دانایی
که آنها نیز هریک گونهای از یادآوری عشق و پیوند با عرصههای پیشین است
که از آن به سرشت و فطرت و طبیعت تعبیر میکنند
و هر چند ما در این سراچه خاک احساس غربت و دلتنگی میکنیم
و چون حافظ آه و ناله سر میدهیم که:
به یاد یار و دیار آنچنان بگریم زار
که از جهان ره و رسم سفر براندازم
اما همچنین جای شکر و سپاس نیز هست که
عشق ما به زیبایی و خوبی
هر دم از گوشهای سر بر میکند
و به هزار کرشمه جان ما را مینوازد
و روز ما را میسازد
و با نقشهای آشنا روح را از رنج این غربت غربیه میرهاند.
و از طرفهها و عجایب جهان یکی همین است
که آدمی برای فرشی که خواهد در زیر پای افکند و لگد کند
“سمفونی قالی اردبیل” را با ترکیبات همآهنگ از طرح و رنگ اجرا میکند
که اصحاب ذوق یعنی همه آدمیان زیباپرست،
آن را از زیر پای برمیکشند
و با افتخار بالای سر میآویزند
و چون تاج بر تارک “موزه ویکتوریا و آلبرت” مینشانند
این است کرامت و اعجاز آدمیزاد که اصحاب صورت
در توجیه آن فرو میمانند
و هیچ چارهای نمییابند جز آنکه به دامن افلاطون پناه برند.
فرش ایرانی یکی از عرشها و اریکههای هنر است
که هزار منکر خاکپرست را انگشت بر دهان
نگاه میدارد تا ایمان بیاورند
به اصالت و جاودانگی “زیبایی”
که بیهیچ نیاز زیستن و انتخاب احسن
و فارغ از برهان وجودیِ
آنسِلم قدیس و دکارت،
در پیش چشم آدمیان هویدا شده است
و اگر منکران معنویت و الهیتِ هنر را هیچ برهانی غیر از
همین فرش تبریزی که آن را "قالی اردبیل" نامند نبود،
بسنده بود که همه زبان فرو بندند
و سر تسلیم فرود آورند در پیشگاه آن فرش فاخر که بالای آن نوشته است:
جز آستان توام در جهان پناهی نیست
سر مرا بجز این در حوالهگاهی نیست
حافظ
نوشته حسین الهی قمشهای
۱۴۰۱/۶/۱۳
تصویر قالی اردبیل
"بخت خوابآلود"
بخت خوابآلود ما بیدار خواهد شد مگر
زآنکه زد بر دیده، آب از رویِ رخشانِ شما
حافظ
□ بختِ خمار و خوابآلودهٔ ما
خفته است
حافظ بهترین راه را
برای بیدار کردن بخت
گوشزد کرده و آن این است که
چشم در روی آن یار یگانه بگشاییم
و از زلال شفاف جمالش آبی بر
چشم و چهره خوابگرفتهٔ خود زنیم
و آن دشمن پنهان را که با چشمهای چالاک بر سر شطرنج سود و زیان
و در سودای مات کردن ماست
مشاهده کنیم:
در سر شطرنجْ چست است این غراب
تو مبین بازی به چشمِ نیمخواب
مولانا
پس به گفته مولانا:
بزن آب سرد بر رو، بجه و بکن هیاهو
که ز خوابناکی تو همه سود شد زیانی
□ قصه مردی که بختش خفته بود
یکی از افسانههای شیرین عبرتآموز ایرانی است
که خواندنش کودکان ۹ ساله تا ۹۹
ساله را مجذوب میکند
و حکمت میآموزد.
متن کامل داستان را میتوان
با جستجو در شبکه جهانی اطلاعات یافت
و به روایتهای گوناگون خواند .
برگرفته از کتاب “در صحبت حافظ”
به قلم حسین الهی قمشهای
ناشر: انتشارات سخن
تصوير: Friedrich A. Moritz Retzsch
"خطاب و عتاب الهى"
در صدر سوره نور
میشنویم صدای خداوند را که
با لحنی عتابآمیز ما را خطاب میکند
که شما آدمیان چرا آبروی یکدیگر را
فرمان خداوند این است که
اگر کسی زبان به تهمت و افترا گشود
از گوینده طلب کنید که باید
چهار شاهد عادل بر گفتهٔ خود بیاورد
و اگر نیاورد او را در شمار دروغگویان نهید
و چون ارائه چهار شاهد عادل
بسیار دور از امکان است
در حقیقت فرمان خدا این است که
به هیچ وجه زبان به تهمت و بدگویی
بر یکدیگر نگشایید
که این اتهامات به حقیقت موجب
رواج بیشتر همان بدیهایی است که
مردم آن را ملامت میکنند.
تنها در یک مورد خداوند اجازه فرموده است
که کسی بدی دیگری را به زبان آورد
و اعلام کند و آن هنگامی است که
اورا ظلمی رسیده باشد
که در این حال تظلّم و دادخواهی
در همه فرهنگ ها لازم شمرده شده است
و در قرآن نیز آمده است که:« لا یحبُّ اللّه الجَهر بالسوء من القول الّا من ظُلِم»
یعنی «خداوند ارادهٔ آن نکرده است که بدیها آشکار شود و بر زبان آید مگر کسی را ظلمی رسیده باشد.»
(نسا: ۱۴۸)
یکی از بزرگان گفت پارسایی را:
چه گویی در حق فلان عابد که دیگران
در حق وی به طعنه سخنها گفته اند.
گفت: بر ظاهرش عیب نمیبینم
و در باطنش غیب نمی دانم.
سعدی
کمتر آیاتی در قرآن بدین درجه
از تندی و سنگینیِ عتاب و خطاب است
و عجب است از مردمی که کمترین
فرامین الهی را (حتی فرامین توهمی که هیچ سندی بر درستی آن نیست)
قدر مینهند و دقت و وسواس به خرج میدهند
تا حکمی دقیقاً اجرا شود اما در مسئله
تهمت و غیبت و عیبجویی و جاسوسی
و خبررسانی و خبرچینی و رباخواری
و رشوهگیری که مُهر و نشان قهر الهی
و آتش جهنم در آیات بسیار
بر آن خورده است، بیاعتنا هستند.
برگرفته از کتاب "در صحبت قرآن"
به قلم حسين الهى قمشهای
ناشر: انتشارات سخن
تصویر: Henry Mosler