گزیده ها

«خاطرات ازلى»

در سرشت آدمی همۀ علمها
در اصل سرشته‌اند
که روح او مغیبات را بنماید،
چنانکه آب صافی آنچه در تحت اوست

«ديگ هولناك»

صحنه نمایش، غاری است نیمه تاریک
با حفره‌های آتش در میان.
سه جادوگر اهریمنیِ مکبث وارد می‌شوند:
جادوگر اول: گربه داغدار سه بار آواز کرد

«فرمان‌روایی ناروا»

با نزدیک شدن آن طوفان،
می‌بینی که هنرها یک یک
از صحنه خارج می‌شوند.
و اهریمن شب تمامی فضا را

«قبای باباطاهر عريان»

خوشا آنان که سودای ته دیرند
که سر پیوسته در پای ته دیرند
به دل دیرُم تمنّای کسانی
که اندر دل تمنّای ته دیرند

«تمثیل عنکبوت و مگس»

دیده‌ای آن عنکبوت بیقرار
در خیالی می‌گذارد روزگار
پیش گیرد وهم دوراندیش را
خانه‌ای سازد به کنجی خویش را

«رستاخیز آگاهی»

چه بسیار مردمی ستمکار،
که از زشتی ستم خود غافلند
و از عذاب آن فارغ.
تا بناگاه زشتی گناه

«سوداى صلح و آشتى»

اگر كسانى در سوداى
بازگرداندنِ صلح و آشتى
و دوستى و برادرى و آزادى
در جهانند،