"موجود نازنینی به نام بابا- بخش دوم"
این سودای عشق است که
مرد را به قعر دریا میکشاند
تا مرواریدی صید کند
"موجود نازنینی به نام بابا- بخش اول"
در داستانهای هزار و یک شب
آمده است که: مردی بود عبدالله نام
که از راه صید ماهی، با درویشی و مسکنت،
جانِ بر لب آمده
ای فروغ حسن ماه از روی رخشان شما
آبروی خوبی از چاه زنخدان شما
عزم دیدار تو دارد جانِ بر لب آمده
"زمان هزار چهره"
زمان
بر آنان که در انتظارند، بسیار آهسته میگذرد،
بر آنان که هراسناکند، با شتاب،
بر آنان که غصه دارند، بس دراز است،
"اشک شوق"
در داستانهای حالگردان صوفیان
گاه و بيگاه داستانهای كوتاهى آمده است که
پای بر بلندترین قلههای حکمت مینهد،
و در اندک کلماتی
"بازار عشق و آشنایی"
یکی از عجایب بازار عشق این است که
آنجا شکرفروشان و گلفروشان
"كرامات موسيقى"
موسيقى يك قانون اخلاقى است
كه آفرينش را روح مىبخشد