حكيمان گفته اند: "الرفيق ثم الطريق" يعني پيش از سفر رفيقي و همراهي و همسفري بجوي البته پندي گران سنگ است اما همراه دائمي و ابدي ما همان نفس ماست كه اگر روي در خير و خوبي كند موهبت آن رفيقان بيرون نيز به او عطا مي شود.
(در صحبت حافظ– ص 476)
21
اي حافظان و اي هنرمندان، اي هوشمندان و اي رندان جهان، اگر روزگارتان به كام نيست و دنياطلبانِ حريص، عرصه زندگي را بر شما تنگ كرده اند دلتنگ مباشيد زيرا برترين مواهب روزگار كه خلق زيبايي و كشف دانايي است به شما عطا شده است.
(در صحبت حافظ– ص 475)
22
به ديده اعتبار، در كار جهان بنگريد و سود و زيان و رنج و راحت آن را بسنجيد كه چگونه با هر شهد آن زهري آميخته و بر هر مقام و منصب آن مُهري از سقوط خورده است و بنگريد كه چگونه حريصان دنيا را هيچ يك اوقاتي خوش و احوالي دلكش نيست بلكه همه، در عين دارايي، در فقر و مسكنت روحاني به سر مي برند. ما رندان و عاشقان، در اين نمايشِ سود و زيان نيك نظر كرديم، و اگر شما را عبرت اين مقامات پوشالي و سود و زيان توخالي نيست، ما را بسنده است.
(در صحبت حافظ– ص 475)
23
معشوق حافظ همان حقيقت لايزال است كه صِرف انّيت ما حجاب روي اوست.
(در صحبت حافظ– ص 470)
24
گر صوفيِ صافي و حكيم اشراقي را پرسند كه در اين رهگذارِ پرآشوب كدام مقصد شريف را بايد برگزيد و از كدام شاهراه بايد رفت پاسخ اين است كه شما در معبد عالم به عبادت خوبي و زيبايي و دانايي كه همان علم و هنر و اخلاق است بپردازيد تا هم خود به عيش مدام و بهره تمام برسيد و هم بركات بي شمار از شما به همراهان رسد، چنانكه ميراث معنوي جهان از ادبيات و حكمت و هنر كه همگان بدان مي بالند همه از هديه هاي روندگان همين راه است.
(در صحبت حافظ– ص 460)
25
سالك بايد سر زلف معشوقي را به دست آورد و به سوي او حركت كند و اگر "يك" انسان كامل آدمي را بپسندد بهتر از "هزار" مريدِ بي هويت است كه زبان به ستايش بگشايد. خود را پيشِ آن "يك" بايد عزيز كرد و ملامت و طعن و طنز آن "هزار" را بايد به هيچ شمرد.
(در صحبت حافظ– ص 454)
26
تميز عقل، در عالمِ طبع، ميان مفيد و مضر، و در خطه دانش، ميان صحيح و سقيم، و در عرصه هنر، ميان زيبا و زشت، و در اقليم اخلاق، ميان خير و شر است.
(در صحبت حافظ– ص 449)
27
چون در اين عالم داني قحط جود و كرامت است هر سالكي اگر باده و گل خواهد بايد خرقه خودبيني از تن به در كند و دكان زهد و ريا را ببندد و از بهاي اين همت بلند، بدان باده و گل كه رمز مستي و زيبايي است برسد.
(در صحبت حافظ– ص 434)
28
از حال جهان غافل مباشيد بلكه گوش بسپاريد بدان نغمه ها كه در عالم مي شنويد. در ميان اين نغمه ها از همه خوش تر ناله و آواز بلبلي است مانند حافظ كه از وجود باغ و بوستان و بهار و گلستان جاويد با خبر شده و تنگناي عالم جسماني را بر خود قفسي آهنين يافته و از شوق آن صحرا ها و مرغزارهاي از دست رفته و محنت اين ميله هاي پولادين ناله سر داده است.
(در صحبت حافظ– ص 429)
29
براي رسيدن به خرسندي پايدار بايد به صحبت نيكبختان و نيكخوياني چون سعدي و حافظ و مولانا و شكسپير و گوته و هوگو نايل شد. در صحبت اين گونه بزرگان است كه سالك اندك اندك به لطافت و مهرباني مي رسد و با جمله رنگ ها هم آهنگي و سازگاري مي كند.
(در صحبت حافظ– ص423)
30