در هنر بركتي دو گانه است : يكي زيبا كردن جهان با آفرينش عين زيبايي ، و ديگر بخشيدن چشم زيبابين به مخاطبان هنر تا آنچه را پريشان و ناموزن مي نمايد خوش و موزون بينند.
(مقالات-ص 173)
61
هنر كارگاه تبديل زشتي به زيبايي است .
(مقالات-ص 173)
62
شاعر كسي است كه به قدر جام وجود و بر حسب مرتبه كمال خويش و به اندازه خبري كه از آن شهود فرخنده يافته است ، ضمن بيان احساسات و احوال درون ، مردمان را به عشق و پيوند و دوستي و همدردي و راستي و درستي كه همه از جنس وحدتند فرا مي خواند .
(مقالات-ص 174)
63
تناسب در معناي وسيع از عناصر اصلي هنر و عوامل وحدت آفرين ميان اجزاي متكثر است. وحدت جان هنر است و به اصطلاح ارسطو صورت كماليه اي است كه هيولاي هنر يعني مواد اوليه آن را زنده مي كند و در مقابل بي تناسبي و نا هم آهنگي مايه غلبه كثرت بر وحدت مي شود و بيننده يا شنونده را پريشان و مضطرب مي كند .
(مقالات-ص 193)
64
از ديدگاه فلسفي نظم و تناسب و تجانس و هم آهنگي و تقارن و امثال اين معاني هر يك به نوعي خبر از وحدت مي دهند و در تحليل نهايي به نوعي وحدت باز مي گردند.
(مقالات-ص 194)
65
در هنر ، كشف و ايجاد وحدت جان هنر است.
(مقالات-ص 195)
66
درك يك اثر هنري يعني درك وحدت پنهان در كثرت.
(مقالات-ص 195)
67
كشف وحدت در كثرت كه شهود زيبايي است ، و خلق وحدت در كثرت ، كه آفرينش زيبايي است در عالم علم و اخلاق نيز اصل ماجراست.
(مقالات-ص 196)
68
در عالم اخلاق و عرفان جان كلام تبديل كثرت به وحدت است كه گاهي از آن تعبير به جزء و كل مي كنند ، كه كثرت جزءها و نمودهاي جزئي است و وحدت وجود كل و كل وجود است و عارفان به اتفاق مهمترين سفر سالك را همان سير از جزء به كل دانند ، كه از مظاهر اين وصول به كل عشق به كل و يكسان ديدن تمامي كائنات در برابر حق است .
(مقالات-ص 196)
69
بهترين معرف هر گوينده سخن اوست كه اگر چون مشك مشام جان را معطر كند ، نياز به گفتن عطار ندارد.
(مقالات-ص 221)
70