
نظامي آفرينش را تمام به سخن و كلام تعبير كرده است و گويد نخستين ظهور از پرده غيب سخن بود، و چون همه كائنات از همان كلمه بي صوت و حرف "كن" پديد آمدند پس كائنات همه كلمات الله و آيات الهي اند و حقيقت ذات ما آدميان نيز سخن است.
(كيميا 12– ص 31)
51
يكي بود يكي نبود غير از خدا هيچ كس نبود، اين عبارات ساده كودكانه به حقيقت سرآغاز داستان آفرينش و درس اول و آخر در همه معارف بشري است.
(كيميا 12– ص 29)
52
بدون عشق نيل به هيچ كمالي ميسر نمي شود. بدون عشق نه ديني هست و نه آييني و نه مذهبي ونه ايماني ونه فضيلتي و نه كمالي و نه هنري ونه اخلاصي. زيرا همه اينها بدون عشق جز صورتي خشك و بي حاصل نخواهند بود.
(كيميا 12– ص 25)
53
در بحث جاودانگي روح كمتر شاعري مانند مولانا با تمثيلات گويا و لطيف زمينه فكري انسان ها را براي درك جوهريت جان و بقاي ابدي آن فراهم كرده است. نزد مولانا اصل ذات ما همان روح ماست كه ازلي است و هرگز زاده نشده و جسم از مخلوقات روح بلكه سايه اوست.
(كيميا 12– ص 22)
54
به نظر مولانا انديشه جبر واختيار هريك در جاي خود درست است: هم حقيقت دارد كه همه كار ما به مشيت الهي است وهم حقيقت دارد كه ما احساس اختيار مي كنيم و هركس رهين آن چيزي است كه خود كسب كرده است.
(كيميا 12– ص 20)
55
زن از ديدگاه مولانا در مقام ناز و محبوبيت قرار دارد و كرشمه معشوقي مي فروشد و به دست آوردن رضاي خاطر او بر مرد لطيف طبع و خردمند لازم است.
(كيميا 12– ص 18)
56
چون موسيقي در عالم هنر بهترين شاهد مثال بر تبديل كثرت به وحدت است مولانا شهادت خود را بر يگانگي حق و اعلام ايمان در همان موسيقي مي داند.
(كيميا 12– ص 15)
57
موسيقي خبري از جهان برتر است تا دل تبعيديان عالم خاك را خوش كند.
(كيميا 12– ص 14)
58
مولانا، آتش ابراهيم را رمز شرارت هاي بدكاران مي شمارد كه دوستان خدا در آن جز گل و ريحان نخواهند ديد و بر آنان سرد خواهد شد.
(كيميا 12– ص 13)
59
ابراهيم مظهر دوستي پاك و خالص(خليل) نسبت به خداست كه جز او كسي را باقي نمي بيند و نمي پسندد و يكسر روي در محبوب خويش كرده است، زيرا او خورشيد است و ديگران جز برقي و شهابي گذران نيستند.
(كيميا 12– ص 12)
60