ابن ادهم، که خاندانش فزون باد،
شبی از رؤیایی ژرف، که عالم صلح و سلام بود، بیدار شد
و در نور مهتاب که اتاقش را
چون خرمنی از شکوفههای سوسن، نقرهفام کرده بود
مدد گرفتن همسر مكبث
از نيروهاى اهريمنى
ای ارواح اهریمنی
که مهار اندیشههای هلاکت بار
آيا دين جز همان انديشهها
و کردارهای ماست؟
چه کسی میتواند ایمانش را
از اعمالش جدا کند؟
در قلب گردباد،
در مرکز آن چرخش سهمگین که آسمان را میشکافد
و ابرها و بُرجهای گردونسای را از جای برمیکند،
فضایی هست که آنجا نقطۀ آرامش و سکون است؛
رابرت براونینگ، شاعر رومانتیک
قرن نوزدهم انگلیس
در قطعه شعر بسیار ژرف
و لطیفی میگوید:
بهشت گمشده انسان،
مقام و مرتبه الهى اوست
كه در غبار غفلت
و زنگار ظلمتِ ظلمها و ستمها
خداوند عالمیان که از زمان و مکان بیرون است،
ما را در زمانی خاص و مکانی خاص
دعوت کرده است
که همه گرد آیید و به عشق یکدیگر