روزی شیخ ما در نیشابور به تعزیتی می شد. مُعَرّفان پیش شیخ باز آمدند و خواستند که آواز دهند - چنانک رسم ایشان بود - و القاب برشمرند.
چون شیخ را بدیدند فروماندند و ندانستند که چه گویند.
از مریدان شیخ پرسیدند که "شیخ را چه لقب گوییم؟"
شیخ آن فروماندگی در ایشان بدید. گفت: "در رَوید و آواز دهید که هیچ کس بن هیچ کس را راه دهید.”
مطربا پرده بگردان و بزن راهِ عراق
که از این راه بشُد یار و ز ما یاد نکرد
حافظ
□ "پرده بگردان" یعنی گوشهای و راهی دیگر بزن که یکی از آنها عراق است و راه عراق را درمان فراق دانسته اند:
گر آسایشی خواهی از روزگار
وصال عزیزان غنیمت شمار
به جمعیت دوستان روی نه
پراکندگان را به یک سوی نه
چون سرآمد دولتِ شبهای وصل
بگذرد ایّامِ هجران نیز هم
حافظ
□ این بیت اگر در آن بیندیشند دوای آرامبخش همه اضطرابها و پریشانیها است. حافظ این نکتهٔ حکمت را بر زبان لعبت زیبارویی از کلمات خوشترکیب و آهنگین نهاده است که
حضرت عیسی مسیح
پیام آور عشق و مهربانی است
او رسالت بزرگ و بلندش را
در یک عبارت کوتاه فشرده کرد که:
سروِ چمانِ من چرا میلِ چمن نمیکند
همدمِ گُل نمیشود یادِ سمن نمیکند
حافظ
□ وزن غزل از اوزان چابک و رقص آگین است که حافظ و سعدی و مولانا در آن عشقبازیها کرده اند. این وزن با ضرب موسیقاری شش هشتم همآهنگ است
اگر روزهاى ما به تاريكى گراييده است
اگر شادى هاى ما به ملامت كشيده است
اگر شور و شادابى ما را وداع گفته است
اگر دست افشانى و پايكوبى به غار غيرت گريخته است