مولانا در گوشه و کنار مثنوی مکرّر به ماهیت شعر و سرچشمۀ الهی آن اشاره کرده است. سخن مولانا مانند نظامی این است که جوهر شاعری و نبوت یکی است و آن برآمدن از نفس جزئی خویش و پیوستن به نفس کلی عالم است که در حقیقت همان نفس ناطقۀ انسانی و همان روح و نفس الهی است که در همۀ انسانها نشانی از آن پدیدار است و رایحهای از آن به مشام میرسد.
در ابیات زیر میشنویم سخن نوح را با قوم خویش که دلایل نبوت خود را اعلام میکند:
چون بمردم از حواس بوالبشر
حق مرا شد سمع و ادراک و بصر
اینجا بر سر مزار من مایست
و اشک فراق مریز
من نمردم و جان نسپردم
من در آن گور نیستم
حق تعالی ایشان(قدیسان) را سعتی و حوصلهای عظیم داده است که تحمل میکنند.
از صد کژی یک کژی را میگویند تا او را دشوار نیاید و باقی کژیهاش را میپوشانند بلکه مدحش میکنند که آن کژت راست است تا به تدریج این کژیها را یک یک ازو دفع میکنند.
همچنانکه معلم کودکی را خط آموزد. چون به سطر رسد، کودک سطر مینویسد و به معلم مینماید.
پیش معلم، آن همه کژست و بد.
چو غنچه گرچه فروبستگیست کارِ جهان
تو همچو بادِ بهاری گرهگشا میباش
حافظ
□ اگر میبینی کار جهان بستگی در بستگی و مشکل در مشکل و پیچ در پیچ است و همه را از پای درآورده است،
هر بامداد با خويشتن بگوى
من امروز بى گمان
با مردمى روبرو خواهم شد
كه فضولپيشه و ناسپاسند
مرغ هزاردستانِ ما؛
که هنوز هزار نغمه دیگر در آستین داشت
با آسمان پیمای " جدایی "
به یک دم هزار سال نوری از ما دور شد
موسیقی مژدهای و نسیمی و خیال و تصویری از آن سعادتِ ابدی است که در انتظارِ آدمیان است و نیز موسیقی خاطراتی شیرین است که از دنیاهای پیشین به یاد داریم و موسیقیهای سنتی جهان همه بخشی از گنجینهٔ آشنای زیبایی ازلی هستند که با کمی همنشینی و انس، خاص و عام را مجذوب میکنند، جذبه ای عجیب و اسرار آمیز که هیچگونه توجیهات خاکی پاسخگوی آن نیست.
موسیقی از سرچشمههای فیاض خلاقیت در دیگر هنرها و دانشهاست و خلق و خوی و طبع و مزاج آدمی را نیز اگر پریشان شده باشد موزون میکند و بیماریهای روح فرسا را شفا میبخشد.
پس حکیمان گفتهاند این لحنها
از دوار چرخ بگرفتیم ما