خود را آخرین کس دوست بدار
و آن دلها را که از تو بیزارند
به دلجویی و دلداری
از خود شاد کن
راست و یکدل و یکدست باید بود
اما نه با همه کس
از آنکه برخی مردمان
صداقت و اخلاص را برنمی تابند
بی گمان باید
که در دریای ژرف و پهناور رنج و محنت
جزایری بر سر راه باشند تا ملاحان خسته در آنجا بیاسایند
وگرنه دریانورد فرسوده و رنگپریده
گر شبی در خانه جانانه مهمانت کنند
گول نعمت را مخور مشغول صاحبخانه باش
فروغی بسطامی
عاشقان صاحبخانه را میجویند و از او تمنّایی جز او ندارند چنانکه رابعه عدویه گفت:
ساقی به نور باده برافروز جام ما
مطرب، بگو که کار جهان شد به کام ما
ما در پیاله عکس رخ یار دیدهایم
ای بیخبر ز لذّت شُرب مدام ما
تا هنگامی که ادمی به کاری متعهد نگردد
تردید و دودلی همچنان برقرار می ماند
و احتمال انصراف از کار می رود
در همۀ کارهای خلاق
ناز و کرشمه کن، به جان می خرم
امروز و فردا کن، شکیبایی می کنم
بزرگی بفروش، کوچکی می کنم
رخ بگردان، به تو رو می کنم