این که عشق همه چیز است
همه آن چیزی است که
از عشق می دانیم
و همین ما را بسنده است:
ای خنیاگر خوب روی دریایی
ای آهنگ پرنیانی، ای سایرِن آسمانی
من هیچ چارهای نمیشناسم
و هیچ راهی نمیدانم
روزه یکسو شد و عید آمد و دلها برخاست
مِی به میخانه به جوش آمد و میباید خواست
نوبتِ زهدفروشانِ گرانجان بگذشت
وقتِ شادیّ و طرب کردنِ رندان برخاست
نقل است که (ابو سعید ابوالخیر)
پدرش دوستدار سلطان محمود غزنوی بود چنان که سرایی ساخته بود و جملهٔ دیوار آن را صورت محمود و لشکریان و فیلان او نگاشته. شیخ طفل بود. گفت: "یا بابا از برای من خانه ای باز گیر".
ابوسعید همهٔ آن خانه را اللّٰه بنوشت.
پدرش گفت: "این چرا نویسی؟".
خداوند برای خلق شگفتیهایش
در راههای رمز آلود و راز آمیز سیر میکند.
او پاهایش را
در میانه اقیانوس استوار میکند
خداوند هستی که به گفته حکیم نظامی
دانای درون و بیرون، و عالمِ به غیب و شهود جهان است
با رسولش فرمود:
«و قل رب زدنی علما»
ای پروردگار ما،
هر نعمت که خواهی از ما دریغ کن،
اما از این موهبت ما را محروم مکن
که ایمان آوریم به طرح مشیت تو که در زمان و مکان گسترده است،