«داستان مرگ شاهان»
بیایید برای خدا روی زمین بنشینیم
و داستان غم انگیز مرگ شاهان را حکایت کنیم
که چگونه برخی از تخت پادشاهی سرنگون شدند
و برخی در جنگ جان سپردند
و برخی دیگر در چنگال اشباح و ارواحی در افتادند
که تاج و تخت ایشان را به یغما برده بودند
و گروهی نیز به دست همسرانشان
با زهر کشنده جان سپردند
وشماری نیز در خواب به خنجر کین از پای در آمدند
و همه ایشان با پنجه های خونریز جانیان جان باختند
زیرا ،
در دایره مُجوّف آن تاج
که شقیقۀ فانی تاجوران را دور می زند
بارگاه مرگ جای دارد
این مضحکۀ روزگار ، در آن دایره می نشیند
و بر ملک پادشاه طعنه می زند
و بر شکوه و جلال او می خندد
و به او اجازه می دهد که نفسی چند بر صحنه ای حقیر، پادشاهی کند
بترسد و بلرزد و بترساند و بلرزاند
و با نگاهی به قتل کسان فرمان دهد
و وجودش از غرور و خودپسندی آکنده شود
چنان که گمان کند این گوشت و پوست که دیوار حیات اوست
جمله از جنس آهن و پولاد است
و بناگاه مرگ،در پی آن بازی طعن آمیز سوزنی در دست بر او وارد می شود
و دیوار قلعۀ او را سوراخ می کند و می گوید:
الوداع ای پادشاه عالم.
“Kings and Death”
For God’s sake , let us sit upon the ground
And tell sad stories of the death of kings ;
How some have been deposed ; some slain in war
Some haunted by the ghosts they have deposed ;
Some poison’d by their wives : some sleeping kill’d ;
All murder’d ; for within the hollow crown
That rounds the mortal temples of a king
Keeps Death his court and there the antic sits,
Scoffing his state and grinning at his pomp ,
Allowing him a breath , a little scene ,
To monarchize, be fear’d and kill with looks,
Infusing him with self and vain conceit ,
As if this flesh which walls about our life ,
Were brass impregnable , and humour’d thus
Comes at the last and with a little pin
Bores through his castle wall , and farewell king !
William Shakespeare
شعر از ویلیام شکسپیر
ترجمه حسین الهی قمشه ای
نقاشی اثر ویلیام هوگارت
www.drelahighomshei.com