«شراب ناپرورده»
من شرابی می نوشم که پروردۀ هیچ می فروشی نیست
در جامی از مروارید
که دست هیچ شیشه گر بدان نرسیده است
و جوهر مستی بخش آن شراب را
در هیچ میخانه ای در ساحل رود راین نمی توانی یافت .
من مستم از هوای لطیف
و هم آغوشی می کنم با ژاله و شبنم
و روزهای بلند تابستان
مست و حیران
از درِ میکده ها بیرون می آیم
آنجا که شراب زرد خورشید را
در جام فیروزه رنگ فلک ریخته اند
هنگامی که زنبورها از شیرۀ گیاهان مست شوند
و خداوندِ باغ آنها را از میخانۀ گل بیرون کند ،
هنگامی که پروانگان چنان مست و بی خود شوند که دیگر شراب نستانند
من ، همچنان ، تشنه و مخمور ، بیش از پیش ، باده می نوشم
تا کرّوبیان عالم بالا کلاه سپید بر سر بچرخانند
و قدیسان شتابان به سوی پنجره آیند
تا نظاره کنند
این مست کوچک لایعقل را
که در آفتاب آرمیده است .
" A Liquor Never Brewed "
I taste a liquor never brewed,
From Tankards scooped in pearl;
Not all the vats upon the Rhine
Yield such an Alcohol!
Inebriate of Air am I
And Debauchee of Dew,
Reeling, through endless summer days,
From inns of Molten Blue.
When “Landlords” turn the drunken Bee
Out of the Foxglove’s door,
When Butterflies renounce their “drams”,
I shall but drink the more!
Till Seraphs swing their snowy Hats,
And Saints to windows run,
To see the little Tippler
Leaning against the Sun.
Emily Dickinson
می خوریم از قدح لاله شرابی موهوم
چشم بد دور که بی مطرب و می مدهوشیم
حافظ
جامی از روی تو شد مست نه می دید و نه جام
بزم عشق است ، چه جای می و جام است اینجا
جامی
لاله ساغر گیر و نرگس مست و بر ما نام فسق
داوری دارم بسی یا رب که را داور کنم
حافظ
شعر از امیلی دیکینسون
ترجمه حسین الهی قمشه ای
برگرفته از کتاب " در قلمرو زرّین "
نقاشی فرشتگان نور - قرن 19