فقير يعني آنكه خود را در برابر حق مالك هيچ چيز نمي داند.
( ديوان حافظ – ص 47)
111
توبه در زبان حافظ و ديگر عارفان پارسي گو پشت كردن به معشوق و بازگشت به دنياست.
( ديوان حافظ – ص 53)
112
عشق ترك اختيار عاشق است در برابر معشوق.
( ديوان حافظ – ص 55)
113
رندي حافظ نيز كمال هوشمندي اوست در عشق كه ترك كام خويش گفته تا كام دوست بر آيد.
( ديوان حافظ – ص 58)
114
رندان عالم سوز كه دو عالم را در بحر عشق شبنمي دانسته اند به نيم جرعه قانع نشده و خود را غرقه بحر عشق و شط شراب مي خواهند.
( ديوان حافظ – ص 59)
115
دريا دلان رند سر افراز همان دوستان خدا و هاديان طريق عشقند كه براي نجات از غصه عالم بايد دست به دامن آنان زد.
( ديوان حافظ – ص 60)
116
سخن حافظ از عالم امن و سلام مي آيد و مصداق روشني از همان پيك نامور است كه از ديار دوست رسيده و مردمان را حرز جان و خط امان آورده.
( ديوان حافظ – ص 65)
117
عشق نزد مولانا نقطه وحدت است . دريايي است كه ميعادگاه همه نهرها و رودهاست.
(گزيده فيه ما فيه – ص 46)
118
مثنوي محصول دوران پختگي و كمال ذوق و انديشه مولاناست و گرانبهاترين ميراث عرفاني و اخلاقي در ادبيات جهان است.
(گزيده فيه ما فيه – ص 35)
119
زيارت كردن به حقيقت به حضور زنده كسي رسيدن است و اطلاق آن به زيارت قبور مردگان مجاز است و در روايات خاصه آمده است كه مزار قديس در دل كسي است كه آن قديس را دوست دارد.
(آن خردمند ديگر – ص 11)
120