سخن را از ني بايد شنيد ، از آن كس كه نيست ، آن كس كه هست از هواهاي خود مي گويد و حديث نفس مي كند.
( در صحبت مولانا – ص 1)
101
ني مقام انسان كامل يا كمال مرتبه انساني است كه در آن مرتبه ، شخص هر چه گويد همان است كه معشوق در او دميده و هر چه كند همان است كه فرمانش از معشوق رسيده.
( در صحبت مولانا – ص 10)
102
تا كسي از خودبيني و خود رائي و نفس پرستي رها نشده باشد بوي خوش عشق به مشام جان او نرسيده باشد.
( در صحبت مولانا – ص 10)
103
متاع اصلي دكان مولانا عشق است.
( در صحبت مولانا – ص 17)
104
همان شاخ نبات و شمع شب افروز و غزال رعنا و سرو بلند بالاي حافظ است كه جمله عاشقان به داغ او مرده اند و جمله عاشقان به داغ او زنده اند.
( ديوان حافظ – ص 4)
105
حافظ به تمام كائنات عشق ورزيده و تجليات جمال را در عالم خاك عزيز داشته و از خط يار آموخته است كه گرد خوبان بگردد.
( ديوان حافظ – ص 29)
106
عارف ،بهار طبيعت را رسولي از بهار جاودان مي بيند و دلالت بهار را بر آن وجه باقي مي ستاند.
( ديوان حافظ – ص 31)
107
شمع را هزاران تن مي بينند ، هر يك از وجهي و زاويه اي اما همه چون حافظ پروانه بي پروا نيستند كه با معشوق در آميزند و در او فاني شوند.
( ديوان حافظ – ص 32)
108
اين شراب است كه طالبان يار ، روزه فراق را با آن مي گشايند.
( ديوان حافظ – ص 37)
109
رفتن به خرابات ترك خودبيني است و خودبيني نزد عارفان جهاد اكبر است.
( ديوان حافظ – ص 37)
110