گزیده ها

«تواجد»

کلمۀ تواجد از ریشه وجد به معنی خود را به شادی زدن است و آن نزد عارفان وسیله ای است برای رسیدن به شادی حقیقی، زیرا بنا بر رابطۀ متقابل میان جسم و جان چنانکه وقتی روح را وجد و شادی می رسد جسم به رقص و پایکوبی می پردازد. اگر جسم را به تقلید در رقص و پایکوبی آورند(البته نه برای تظاهر) چه بسا که همان تواجد در لحظه ای بدل به وجد شود و رقص جان گیرد. زیرا جانِ رقص همان شادی است و به حقیقت تواجد دعایی است که خدایا مرا شادی نیست من خود را به شادی می زنم تا تو مرا شاد کنی و ای بسا که این دعا مستجاب شود.
چون غمت را نتوان یافت مگر در دلِ شاد
ما به امید غمت خاطرِ شادی طلبیم
حافظ

 «عشرت شبانۀ نظامی»

«عشرت شبانۀ نظامی»

خواجه یکی شب به تمنّای جنس
زد دو سه دم با دو سه ابنای جنس
یافت شبی چون سحر آراسته
خواسته های به دعا خواسته

«در نفع هدایت و گمراهی»

«در نفع هدایت و گمراهی»

هر که هدایت یافت به نفع و سعادت خود آن را یافته است و هرکه به گمراهی افتاد آن گمراهی به زیان خود او خواهد بود و هیچ کس بار گناهِ دیگری را به دوش نخواهد کشید. و ما هرگز قومی را عذاب نخواهیم کرد مگر آنکه در میان ایشان رسولی برانگیزیم (و حجت را بر ایشان تمام گردانیم).
آیۀ 15 سورۀ اسراء
از دیدگاه زیبایی شناسی، چهار واحد هنری و به تعبیر اروپاییان «موومان» در این قطعه موسیقی کوتاه گرد آمده است. جمله «من اهتدیٰ فإنّه يهتدي لنفسه» خود یک واحد کامل هنری در صورت و معناست. کلمات جمله به صورت یک خانه در آمده اند و معنا فرشته ای است که بدان جان بخشیده است و همچنین سه جمله دیگر خانه های کوچکی هستند در کنار هم که همه با هم خویشی و پیوند دارند و در هر خانه فرشته ای است.
اگر به هر چهار خانه سری بزنیم و با فرشته آن آشنا شویم و او را بپسندیم و در خانۀ دل خویش جای دهیم رواست. فرشتۀ اول یک اصل کلی فلسفی است که: هر کس به راه کمال که همان ارزشهای متعالی است قدم نهد به سود خودِ اوست. اگر کسی هنر آموزد و خود را در صحبت بزرگی به اخلاق نیکو بیاراید اوست که محبوب می شود و قدر و قیمت می یابد و بی درنگ محبوب خانۀ دوم می افزاید که همچنین هر کس گمراه شود و خود را به دست غولان و اهريمنان بسپارد این خود اوست که فریب می خورد و هلاک می شود و فرشتۀ سوم از پنجره دیگر ادامه می دهد که بنابراین بار مسئولیت هر کس بر خود اوست. هرگز گناه شما را بر دوش دیگری و بار دیگری را بر دوش شما نخواهند نهاد از آنکه نهاد عالم بر آشفتگی پریشانی نیست و از خانۀ چهارم ندای پروردگار به گوش می رسد که من هیچ گاه بر آدمیان باری از رنج و عذاب نمی نهم مگر از پیش، پیامبری فرستاده باشم که ایشان را آگاه کند و حجّت را بر ایشان تمام گرداند.

«کالای کارخانه دانایی»

رضا به داده بده وز جبین گره بگشای
که بر من و تو درِ اختیار نگشاده است
حافظ
رضایت و خوشنودی، از محصولات کارخانۀ فهم و اندیشه است

 «رستم و اسفندیار»

داستان رستم و اسفندیار را بسیاری از شاهنامه پژوهان نقطه اوج هنر و حکمت داستان سرایی در شاهنامه دانسته اند. پژوهندگان بسیار داستان را نقد و تحلیل کرده اند، از جمله کتاب های آقای محمدعلی اسلامی ندوشن و شادروان شاهرخ مسکوب با عنوان " رستم و اسفندیار " و " مقدمه ای بر رستم و اسفندیار " قابل مطالعه است. ما در اینجا تنها به نکته های پراکنده ای از گوشه و کنار داستان بسنده کرده ایم:
گشتاسب، پدر اسفندیار، پادشاهی جاه طلب است و اسفندیار نیز این صفت پدر را دارد که در پی جاہ و جلال پادشاهی است و اصرار دارد که پدر سلطنت را به او بسپارد و پدر بهانه های گوناگون می آورد که یکی از آنها هفت خوان اسفندیار است. فرق هفت خوانِ رستم با هفت خوانِ اسفندیار در همین است که رستم برای نجات شاه ایران و یارانش از چنگال دیو سفید راهی کوه و بیابان شده است و با شیر و اژدها و جادو می جنگد در حالی که اسفندیار در سودای خویش است و رنج او برای راحت دیگران نیست بلکه برای وجاهت خویش است. 
آخرین بهانۀ گشتاسب این است که اگر به ایران روی و رستم را دست بسته به نزد من آوری من تخت و تاج را به تو وا می گذارم و اسفندیار شرط را می پذیرد اما مادر اسفندیار، کتایون، که از این درخواست آگاه شده و آن را کاری ناممکن و مایه بلا و نگون بختی می داند فرزند را پند می دهد که زنهار برای رسیدن به ملک و جاه، خود را در این مخاطره مینداز که دست رستم را حتی چرخ بلند نتواند بست. افزون بر اینکه تو هم اکنون دارای آن ملک و جاه هستی و چند سالی دیگر پدر، خود میدان را ترک خواهد کرد و پادشاهی به تو خواهد رسید. اسفندیار از پندهای گوهر آموز مادر رخ برتافت و به او رسید آنچه رسید.
برگرفته از کتاب " گنجینۀ آشنا " 

«در پیری خویش»

تو آن زمان از سال را در چهرۀ من می بینی
که دست خزان اوراق درختان را یکسر به تاراج برده 
یا شاید چند برگی بر شاخه های خشک که از نهیب سرما به خود می لرزند بر جای مانده باشد. 
شاخه های برهنه و متروک 

«کاربرد مقدس»

گوشها برای آن آفریده نشده اند
که ما نیازهای روزمره خود را برآورده کنیم
بلکه گوش ها برای آن است که صداها و نواهای
قدسی و بهشتی را با آن بشنویم