گزیده ها

«ریاضیاتِ دل»

ای صورت حقایق کل در چه پرده ای
سر برزن از میانهٔ نی چون شکَروَشی
مولانا
□ صورت حقایق کل تعبیر زیبا و درستی است از موسیقی، زیرا موسیقی بیش از همهٔ هنرها به صورت محض نزدیک شده است و به قول اُسکار وایلد همهٔ هنرها می کوشند تا از این حیث به موسیقی نزدیک شوند. این که گفته اند موسیقی ریاضیات دل است چنانکه ریاضیاتْ موسیقی سر است، سخنی درست است و هر دو سخن اشاره به این دارد که ریاضیات و موسیقی از یک جنسند و هر دو صورتها و حقایق کلی هستند که بر جهان کون و فساد حاکمند. تعبیر صورت حقایق کل با اعیان ثابته و صوَرِ مرتسمه که حکمای اسلامی به عنوان سرچشمهٔ آفرینش دانسته اند نزدیک است.


«دیدن عالم معنی»

(ای رسول ما، بگو ای مردم) از جانب پروردگارتان آیات و حکمت های بصیرت بخش آسمانی بر شما نازل گردید پس هر کس چشم بدین آیات بگشاید به سود خود کار کرده است و هر کس چشم فرو بندد و خود را از مشاهده این آیات نابینا گرداند، پس عقبات آن بر دوش خود اوست و من نگهبان شما (از عذاب خدا) نخواهم بود(انعام:۱۰۴).
□گاه آدمی چشمش به چیزی می افتد اما نمی بیند زیرا در پی آن نیست یا ظرفیت دید آن را ندارد، چشمش از چیزهای دیگر پر شده است. سراسر قرآن را از این کران تا آن کران می خواند اما چشمش به چیزی نمی افتد مگر تجویدی و قرائتی که با وسواس می پرسد کدام درست است. به گفته مولانا در مثنوی:
طالب هر چیز ای یار رشید


«درخت دوستی»

درختِ دوستی بنشان که کامِ دل به بار آرد
نهالِ دشمنی برکن که رنجِ بیشمار آرد
حافظ


«عشق به طبیعت»

عشق به طبیعت از عشق به خدای طبیعت جدا نیست و عشق خاکی اگر چه مجاز و خیال است امّا خیال آیینه جمال و مجاز گذرگاه حقیقت است و از هر یک به دیگری راه توان بُرد و اگر در نقش طبیعت که به تعبیر گوته جامه الهی و به تعبیر عارفان مظهر اسم خداوند است، این همه لطف و زیبایی و ذوق و مستی می یابیم بخاطر همان عکس معشوق ازل است که در آینه طبیعت افتاده و هزار وجد و مستی از آن برخاسته است وگرنه به گفته مولانا:
تو اگر جرعه نریزی بر خاک
خاک را از تو اثرها ز کجاست

«خواب و بیداری»

جریان زندگی مانند خواب از اختیار آدمی بیرون است چنانکه شخص خواب می بیند که از یاران دور مانده و در قریه ای غریب و تنهاست؛ غصه ها می خورد و خویش را ملامت می کند. اما چون بیدار می شود خود را در خانه خویش در میان عزیزان می یابد. چون باز به خواب می رود خود را در همان احوال می بیند و باز تاسف می خورد و هیچ عالم بیداری را به یاد نمی آورد و نمی تواند خود را از آن غصه باز دارد.
وجه دیگر آنکه شخص در خواب دچار فراموشی است و جزء ناچیزی از خاطرات خود را همراه دارد و از هزاران آگاهی عالم بیداری بی خبر است، همچنین به نظر مولانا ما، در خواب این عالم، هیچ به یاد نداریم که کیستیم و خانه ما کجاست و دوستان و عزیزان ما کیانند:
خوشا صبحی که او آید، نشیند بر سر بالین
تو چشم از خواب بگشایی، ببینی شاه شاهانی

«پایان شب سیه سپید است»

یاس از رحمت خداوند کفر است بدین معنی که‌انسان نومید و محجوب غافل است از مشاهده لطف بیکران الهی و قدرت بی پایان او که بر هر چیز تواناست، زیرا مایوس شدن مبیّن این معنا و این مدعاست که هیچ امکانی برای رسیدن به خیر و خوبی و بازگشت شادی و سعادت و نیل به مقصود نمانده است در حالی که علم آدمی کمتر از آن است که چنین حکمی صادر کند. امکانات عالم بی نهایت است و هر لحظه روزگار می تواند بازی تازه ای ارائه دهد و نومیدترین انسانها را به رحمت و سعادت برساند.
هین مشو نومید چون واقف نئی از سرِّ غیب
باشد اندر پرده بازیهای پنهان غم مخور
حافظ

«راه رستگاری»

دلش به ناله میازار و ختم کن حافظ
که رستگاری جاوید در کم آزاری است
حافظ
مهم ترین پرسش همۀ آدمیان همین است که ما برای رسیدن به رستگاری چه باید بکنیم؟