تو را آن به که رویِ خود ز مشتاقان بپوشانی
که شادیّ ِجهانگیری غم لشکر نمی ارزد
حافظ
□خطاب به معشوق ازل است که ما درنمی یابیم اسرار آفرینش را و نمی دانیم این همه غوغا و آشوب و هیاهو که با تجلی خود در عالم بی نهایت به راه انداخته ای برای چیست.
پیروزی در کام آن کس به منتهای شیرینی می رسد
که هیچ گاه بدان دست نیافته است،
چنانکه درک شهد و شکر نیازمند تلخ ترین گرسنگی است.
حتی یک تَن از آن جماعت سرخپوشی
به کعبه رفتم و آنجا هوای کوی تو کردم
جمال کعبه تماشا به یادِ روی تو کردم
شِعار کعبه چو دیدم سیاه، دست تمنا
دراز جانب شَعرِ سياهِ موى تو كردم
هنگامی که وظیفه در گوش جوان نجوا می کند که "تو باید"
و جوان پاسخ می دهد که "من می توانم"،
در این حال چقدر شکوه عظمت در آن جوان ظاهر می شود
و چقدر خدا به او نزدیک است.
خوبی به حقیقت باطن همان زیبایی است
و به تعبیر سعدی معنی زیبایی خوبی است.
اگر چیزی زیباست به سبب خیری است که در آن است.
اگر تبسم محبت آمیز زیباست از این روست که خبر می دهد از دوستی، از حمایت، از لطف و شفقت که کودک از دیدن آن بر لبهای مادر غرق در سرور می شود و آن زیباترین چیزی است که در خیالش نقش می بندد.
یارانِ سحرخیزان تا صُبح که دریابد
تا ذرّه صفت ما را گه زیر و زبر يابد
آن بخت که را باشد کآید به لب جویی
تا آب خورَد از جو خود عکس قمر یابد
ستاره مى گويد
بگذاريد من چراغ خود را روشن كنم
و هيچگاه با من بحث و جدل مكنيد
و مپرسيد: