در دیوان حافظ اشارات بسیار به کلمۀ " الست " آمده است، چون روز الست،
شراب الست و عهد الست و این از ترکیبات کلیدی ادبیات فارسی است
و شاید هیچ کلمۀ دیگری این همه بارمعرفت و اهتزاز خاطرات ازلی در آن نباشد.
این کلمه در آیۀ ۱۷۲ سورۀ اعراف آمده است بدین مضمون و بدین تفسیر که خداوند همۀ فرزندان آدم را که تا قیامت زاده خواهند شد
حکایت کرده اند که وقتی در یکی از پایتخت های اروپا
در روزنامۀ معتبری اعلام کردند که
فلان میخانه بدترین میخانۀ شهر است.
حافظ از محبّان خداست و به مصداق سخن مولانا که گفت:
هرکه عاشق دیدیش معشوق دان
کاو به نسبت هست هم این و هم آن
کلئوپاترا: جامه مرا بیاور، تاج مرا بر سرم نه
که مرا شوق جاودانگی در سر آمده است.
دیگر آن شراب انگور مصری لبهای مرا تر نخواهد کرد.
بشتاب بشتاب ای ندیمۀ نیکوی من.
ای روح مسکین من،
که در کمند این جسمِ گناه آلود اسیر آمده ای
و سپاهیان طغیان گرِ نفس، تو را در بند کشیده اند،
چرا خویش را از درون می کاهی و در تنگدستی و حرمان به سر می بری
من در ولایت یمن بودم، جایی که صنعا گویند
پیری را دیدم سخت نورانی، سر و پای برهنه می دوید
چون مرا بدید بخندید و گفت:
امشب خواب عجب دیده ام، بیا تا با تو بگویم
چیست این سقفِ بلندِ سادۀ بسیار نقش
زین معمّا هیچ دانا در جهان آگاه نیست
بر سنگ مزار کانت نوشته شده است: " دو چیز هست در آفرینش که هر چه در آن بیشتر بیندیشند بر حیرت افزون می شود: یکی آسمان پر ستاره که بالای سرماست و یکی قانون اخلاقی که در دل ماست. "
حافظ در اینجا به معمای آسمان اشاره می کند و در بسیاری ابیات نیز از قانون اخلاقی که همان وجدان و نفس آگاه ماست سخن گفته است: