گزیده ها

«ادبیات»

  در این روزگار پرشتاب که بشریت با سرعتِ وهم و خیال در جهانگردی پیش می رود و پرده های اسرار آفرینش را یک یک بر می گیرد و اینک بر تخت پادشاهی نشسته و با نشان دادن خاتم سلیمانیِ علم، دیو و پری و انسان و حیوان و آب و آتش را سان می بیند اما در این غرور و سرمستی، از مقام آسمانی خویش غافل مانده و به طوفان روزمرگی و گذران یک زندگی خالی از شکوه انسانی و شوکت الهی نزدیک می شود، ادبیات می تواند چون کشتی نوح ما را از بلندترین موجهای غفلت و بیهودگی و گرداب های حرص و آز و نهنگ های نام و ننگ و سیلاب های زرپرستی و درد بی درمان درازدستی به آزادی و شادی دیگران، به سلامت بگذراند و بر بلندای کوه " جودی "، که تختِ شرافتِ انسانی است، بنشاند.
اینک آن نوحی که لوح معرفت کشتی اوست
هر که در کشتیش ناید غرقۀ طوفان کند
مولانا

«آیینه پادشاه» 

دل که آیینۀ شاهی است غباری دارد
از خدا می طلبم صحبت روشن رایی
حافظ
شاه همان سلطان آفرینش است که انسان آیینۀ روی اوست

«معانی مجاز و حقیقی»

«معانی مجاز و حقیقی»

اهل معرفت گاهی معانی مادون را مجاز می خوانند در برابر حقیقت
تا هر که اهل است دریابد که این بادۀ انگوری را در ایجاد نشئۀ مستی مقامی نیست
و این مقدار مستی که از آن حاصل می شود سایه ای است و شبحی و هوایی و خیالی و :
کفاف کی دهد این باده ها به مستیِ ما.

«کلیدی کن نه زنجیری در این بند»


«کلیدی کن نه زنجیری در این بند»

شیرین از بزرگ امّید که حکیمِ دربارِ خسرو است درخواست می کند که پس از گفتن حکمت های بلند و معانی رمزی فلسفی، سخنانی هم دربارۀ کلیله و دمنه برای شیرین و کنیزانش بگوید. تعبیر شیرین از انجام این کار، خود از نقطه های اوج حکمت است که می گوید:
کلیدی کن نه زنجیری در این بند
فرو خوان از کلیله نکته ای چند

«زیر سایه درختان»

آن کس را که دوست دارد زیر سایه درختان جنگل سبز
در کنار من بیارامد
و نوای خود را با پرندگان خوش آواز هماهنگ کند
بگویید به اینجا بیاید، به اینجا بیاید، به اینجا بیاید

«ماهیت الهی شعر»

اِمرسن (Emerson) مقاله اى با عنوان " شاعر " نگاشته كه
بيش از يك كتاب مفصل حاوى انديشه هاى نو و نكته ها و ظرايف معنوی
در ماهيتِ شعر و شاعرى است.
در بخشی از این مقاله آمده است:

«اصحابِ کهف»

بر حسب معمول، اصحابِ ظاهر این داستان را یک داستان تاریخی به حساب آورده اند و سوالاتشان این بوده است که این واقعه در چه زمانی از تاریخ رخ داده و این معجزه چگونه ظهور یافته و جزء جزء داستان را یک ماجرای گسترده در زمان و مکان خاص به حساب می آورند و بعضی به دنبال آن غار می گردند و باکی نیست که گروهی بر همان ظاهر قناعت کنند و ظاهر را مایه عبرت خود گردانند و از آن پند گیرند.
اما حکیمان و عارفان داستان را یک تمثیل و یک رمز و نماد از حقایقی دیگر دانسته اند و آن واقعه را چنان تفسیر کرده اند که در همه زمانها و مکانها می تواند مصداق حال کسانی باشد. از جمله گفته اند در دوران ظلم و ستم اگر هیچ راهی برای مبارزه علیه ستمکاران گشوده نیست، دستور این است که آدمیان در گروه های کوچک از ستمکاران پیوند ببرند و در غار خلوت خویش گرد آیند و منتظر تغییر اوضاع باشند. زیرا خردمند خود را بی جهت در دسترس ظلم ظالمان قرار نمی دهد بلکه جان را در جایی فدا می کند که در رسیدن به مقصود مقدسی سودمند باشد
مولانا فصل زمستان را عهد دقیانوس دانسته که در آن درختان شاخ و برگ خود را جمع می کنند و به خواب می روند تا زمستان بگذرد و بهار در رسد؛ و ایشان را در آن زمان نه برگی نه میوه ای است زیرا نمی خواهند برکت وجود خود را به زمستان سرد و بی رحم بسپارند:
در خزان چون یافت او یار خلاف