گزیده ها
«دین عشق»

«دین عشق»

در ادب پارسی دین رسمی و مقبولْ، همان دینِ عشق است که از آیه حاضر (آل عمران: 31) و آیاتی چون
«والَّذینَ آمَنوا أشَدُّ حُبّاً لِلّه» (بقره: 165) و آیۀ «یُحِبُّهُم و یُحِبُّونَهُ» (مائده: 54) و آیات دیگر الهام گرفته اند. و نیز در حدیث آمده است که «هَلِ الدّینَ ألَّا الحُبّ و البُغًض فی الله ؟» (آیا دین غیر از این است که انسان هر چه را دوست دارد به خاطر معشوق باشد و هر چه را که دوست ندارد همان است که خاطر معشوق از آن بری است). و خداوند خوش آمد و ناخوش آمد های خود را مکرر در قرآن بیان کرده است که: خدا پاکان را دوست داردو صادقان را و متواضعان و دادپیشگان را و خدا دوست ندارد متکبران را و متجاوزان را و دروغ گویان را و ...
لذا جوهر دین هم آهنگ کردن حب و بغض های خود با حب و بغض های الهی است. مولانا در داستان نبرد حضرت امیر(ع) با آن کافر دانا و مستعد از قول حضرت مولا می گوید:
کو هم و هستی من بنیاد اوست

«حکیم خندان»

 ای حکیم خندان
ای گنجینۀ حکمت انسانی
ای هوراس پارس
ای که بر صفحات گلستانت-

«پرندۀ امید» 
 

امید پرنده ای است 
که بر شاخۀ درخت روح فرود می آید
و نغمه های بی کلام می خواند

«بهانه مرغان و پاسخ هدهد»

و آن مرغ دیگر بهانه می آورد که:
آخر من آلودۀ هزار گناهم و بدین بار سنگین کی توانم
کوهها و درهّ ها را در نوردم و به سیمرغ رسم؟
هدهد پاسخ می گوید که:

«موسیقی»

موسیقی دلهای دینداران را الهام می بخشد
روح را بیدار می کند و تعالی می دهد
و بالهایی از آرزوهای بزرگ و شریف به آنها می بخشد
 و آنها را شایستۀ سخن گفتن با خداوند می کند.

 «منقد بی مایه»

انتقاد هنری است که آدمی را با کمترین تلاش
شان و منزلت می بخشد و به هیبت و حرمت می رساند.
موهبت خلاقیت را طبیعت به افرادِ اندکی بخشیده است
و بار کسب آن علوم که جز با رنج و محنت مستمر حاصل نمی شود


«یا چه جان است نگویی که منش پیرهنم»

دانشمندان در پی کشف اسرار خودآگاهی به روح نزدیک می شوند و امروز دانشمندان علوم طبیعی مهم ترین و غامض ترین مسألۀ علم را شناخت ماهیت خودآگاهی می دانند. پرسش این است که این کیست که بر جسم ما حاکم است و بر این مرکب تن سوار است و خود را و عالم را درک می کند و قضاوت می کند؟ به تعبیر مولانا
کیست در دیده که از دیده برون می نگرد
یا چه جان است نگویی که منش پیرهنم