گزیده ها
صرفه گری

«صرفه گری»

«گر تو مقامر زاده ای، در صرفه چون افتاده ای
صرفه گری رسوا بود، خاصه که با خوب ختن»
«مولانا»
مقامرزاده به معنای فرزند قمارباز، کنایه از فرزندان آدم. مقصود این است که اگر تو فرزند آدمی و می دانی که پدرت قمار بزرگی کرد و بهشت برین را باخت و خم به ابرو نیاورد، پس چگونه است که تو اینجا در صرفه گری و خست افتاده ای در حالی که صرفه گری مایه رسوایی است بخصوص که شخص با محبوب نازنینی چون دختر پادشاه چنین صرفه گری کند و از صرف کردن و خرج کردن ثروت در راه او دریغ ورزد.
«مجمع دیوان»

«مجمع دیوان»

دیوها و عفریت ها در جهان پیوسته کنگره تشکیل می دهند تا تدبیری علیه آدمیان بیندیشند.
در شاهنامه در یک کنگرۀ دیوسالار که مشابه آن را میلتون در بهشت گم شده Pandemonium یعنی «مجمع دیوان» نامیده است، دیوان با هم برای دفع کیکاووس مشورت می کنند:
چنان بد که ابلیس روزی پگاه
یکی انجمن کرد پنهان زشاه

«تعهّد و تخصّص»

در این مقام صحنه ای کوتاه از نمایشنامة بلند موسی را مشاهده می کنیم
آنجا که دختر شعیب از پدر می خواهد که موسی را به خدمت گیرد
و برای ترغیب او موسی را تلویحاً به دو صفتِ ممتاز می ستاید.
سخن دختر این است که
«طفل عشق»

«طفل عشق»

آن شاهدی نیم که فردا شود عجوز؛
ما تا ابد جوان و دلارام و خوش قدیم
دیوان شمس
در افسانه های یونانی آمده است که چون اِروس، الاهۀ عشق، ده ساله شد، تیر و کمان به دست گرفت و در آسمان به صید عاشقان پرداخت. اما هرچه زمان گذشت از مرتبۀ کودکی بیرون نیامد. مادرش، آفرودیت که الهۀ زیبایی بود، او را نزد آپولو طبیب خدایان برد تا علت را جویا شود. آپولو گفت که این فرزند تا ابد کودک خواهد ماند و هیچگاه مرد نخواهد شد. رمز قصه در این است، عشق، فرزند زیبایی، پیوسته کودک است و عاشقان پیوسته جوان خواهند بود.

«وقتی عاشق تو بودم»

وقتی عاشق تو بودم
دلیر و پاک بودم
و تا فرسنگها در اطرافم شگفتی و شادی می رویید
و رفتارم همه نیک و دلپسند بود.

«حدیث مُعَنعَن»

باد صبا برای من حدیثی از عاشقان روایت کرد
حدیثی که سینه به سینه و دهان به دهان
از زبان راستان و راستگویان حکایت می شود
آری این یک حدیث معنعن است
«خودآگاهی»

«خودآگاهی»

کیست در دیده که از دیده برون می نگرد
یا چه جان است نگویی که منش پیرهنم
دیوان شمس
دانشمندان در پی کشف اسرار خوداگاهی به روح نزدیک می شوند و امروز دانشمندان علوم طبیعی مهمترین و غامض ترین مسألۀ علم را شناخت ماهیت خودآگاهی می دانند. پرسش این است که این کیست که برجسم ما حاکم است و بر این مرکب تن سوار است و خود را و عالم را درک می کند و قضاوت می کند؟