«هارون الرشید»
شبی هارون الرشید کتابی می خواند.
و در آن کتاب شاعری چنین می گفت:
کجایند پادشاهان پیشین؟
کجایند شهریاران و امیرانی که جهان را در پنجۀ تصرف خود داشتند؟
آنها همه به دیار نیستی رفتند؛
با آن همه شکوه و جلال،
با آن همه زرق و برق.
آنها به جایی رفتند که تو نیز خواهی رفت.
ای کسی که دنیای فانی و زیب و زیور و نعمتهای آن را
همچون بهرۀ خود از حیات برگزیده ای،
هرچه دنیا تو را می بخشد و هرچه وام می دهد بستان،
اما بدان که نقطۀ پایان همه این نعمتها مرگ است.
هارون الرشید سر فرو افکند
و اشک چشمانش صفحۀ کتاب را مرطوب کرد.
هنری وادزوُرث لانگ فِلو
"Haroun Al Raschid"
One day, Haroun Al Raschid read
A book wherein the poet said: ـــ
‘Where are the kings, and where the rest
Of those who once the world possessed?
‘They’re gone with all their pomp and show,
They’re gone the way that thou shalt go.
‘O thou who choosest for thy share
The world, and what the world calls fair,
‘Take all that it can give or lend,
But know that death is at the end!’
Haroun Al Raschid bowed his head:
Tears fell upon the page he read.
Henry Wadsworth Longfellow
* هارون الرشید
بزرگترین و معروفترین خلیفۀ عباسی،
به سبب مصاحبت با بزرگان و دانشمندان زمان،
به خوبی در می یافت:
راستی و درستیِ سخنان آن شاعر را،
چنانکه اشک از چشمانش جاری می شد.
اما آه از حُبّ جاه !
آه از حجاب غفلت !
برگرفته از کتاب " در قلمرو زرّین "
ترجمه و توضیحات: حسین الهی قمشه ای