گزیده ها

«نوروز،‌ حماسه پیروزی»

یکی از سرچشمه های لذت و شادی احساس پیروزی است
و هنرها و فضیلت ها نمایشگاه پیروزی ها ست
همچون پیروزی نقش بر سنگ
پیروزی آهنگ بر غوغا
«سکوت»

«سکوت»

نیاز نیست که ایمان خود را فریاد کنم
این درختان (که با هزار زبان) گنگ و خاموشند،
و این خاک پر گل و ریحان، 
که گوشهای دراز علف را هر سو پهن کرده است،
« ما سازندگان نغمه و آهنگیم»

« ما سازندگان نغمه و آهنگیم»

ما سازندگان نغمه و آهنگیم
ما بییندگان رؤیاهای شگفتیم
ما حیران و سرگردان در اطراف موج شکن های دور دست دریا پرسه می زنیم
ما مقیمان سواحل نهرهای متروکیم

«ترانه های روستایی اسپانیا»

در این فصلِ بهار ندای اهل ذوق بلند است
که:
فصل بهارفصل جنون است و این سه ماه
هرکس که مست نیست یقین هوشیار نیست

«آیا بهار می تواند دور باشد؟»

ای باد وحشی مغرب، بدان سان که تمامی جنگل را
چون چنگ در دست گرفته ای و می نوازی،
وجود مرا نیز چنگِ خود کن، مرا نیز به اهتزاز آور.
آشوب آهنگهای نیرومند تو با عبور از جنگل وجود من،
«قافله خوکان و کفتاران و...»

«قافله خوکان و کفتاران و...»

می توان قافله خوکان و کفتاران و کرکسان و گرگان و خفاشان را در آیینۀ ادبیات مشاهده کرد که چگونه خوار و خفیف و شرمنده از اعمالِ ناموزونِ خویش، ترسان و هراسان، بیابان را طی می کنند و با آنکه قافله های عظیم و پر ازدحامند، به تعبیر والت ویتمن، همه می کوشند تا از شرمْ، خود را در گوشه ای نهان کنند و هیچ نشانِ شکوه و زیبایی و :جلالت و کرامت در هیچیک از ایشان نیست و ریاکاری ها و دروغ ها و پرده پوشی های ایشان از کارهای زشتشان، همه نشانِ شرم و دودلی و حقارتِ باطنیِ آنهاست که گفته اند

«ریاکاری باج و خراجی است که بدی به خوبی می دهد»

«حضور خیام در گنجینه آشنا»

در این خیمه های عشق و مستی
خلوت هایی نیز با خیام خواهیم داشت،
رسته از خودپرستی
و فارغ از غم نیستی و هستی،