(ای رسول ما) بگو هرگز پاک و ناپاک یکسان نیست هرچند که کثرت ناپاکیها شما را به اعجاب آورد. پس ای صاحبان خرَد از خدا بترسید، باشد که رستگار شوید.(مائده: ۱۰۰)
□ یکی از عواملی که باعث میشود مردم در این نابرابری خوبی و بدی تردید کنند این است که میبینند بدیها و ظلمها و ناپاکیها عموماً بر خوبیها غلبه دارد و از این کثرت بدی در شگفت میشوند و با خود میگویند که این همه مردم که به سوی بدی میروند لابد خیری در آن هست و همین آنها را تشویق می کند که سالک راه بدی باشند درحالی که بدی و خوبی در ذات متفاوتند و کمیّت نقشی در این میان ندارد و اگر هزاران هزار بدی از مردمان در وجود آید ماهیت بدی را به خوبی بدل نمیکند و خوبی اگرچه در یکی باشد چون آفتاب هویداست و جمله مردم آن را میستایند و آن یکی را یگانه و عزیز می دارند و میبینیم که در عالم افراد کم و نادری هستند که از ایشان به قدیس یاد میشود و میبینیم که یک شمع در میانهٔ دریای ظلمت میدرخشد و کثرت ظلمت مانع از رونق و شکوه نور او نیست.
□ شعر زیر از والت ویتمان دربارۀ خوبیِ کم و بدیِ زیاد تمثیل زیبایی در اثبات همین نکته است:
در بیشۀ هستی به گشت و گذار،
خداوند کارسازی سترگ است
اوست که تمامی بی نهایت را
از شکوه و جلال آکنده است
خداوند عشق و مهربانی است
طلب نخستین شهر از هفت شهر عشق است و آن محصول خبری است از وجود حضرت سیمرغ، که تمام زیبایی و دانایی و نیکویی است. خبری بزرگ که دل سالک را از اضطرابات عالم کثرت میرهاند و ساکن میکند و این سکون نخستین شرط حرکت و آغاز سلوک است. اهل معرفت گاه از این خبر به باد بهاری و نسیم نوروزی تعبیر میکنند که مقصود انفاس قدسی مردان خداست و در حدیث آمده است که:
انّ فی ایّام دهرِکم نَفَحات، اَلا فتَعرّضوا لها
همانا در دوران عمر شما نفحات و نسیمهای قدسی میوزد. هان، به هوش باشید که خود را در گذرگاه آن نسیم ها نهید.
این نسیم شگفت که از کوی یار میآید چراغ دل را به جای خاموش کردن بر میافروزد و کشتی حیات را به جای تحرّک از تموجات پراکنده ساکن میکند.
اى حافظ
ميخانهای که تو با دست خویش بنا کردی
از هر میخانه دیگر بزرگتر است
و آن شراب که تو در آن میخانه پروردی
لذت و ابتهاجی هست
در گذار از جنگلهای بی گذرگاه
وجد و افسونی هست
در ساحلهای تنها و متروک
بر بالین تربت یحیی پیغامبر علیه السلام معتکف بودم در جامع دمشق،
که یکی از ملوک عرب که به بیانصافی منسوب بود
اتفاقا به زیارت آمد و نماز و دعا کرد و حاجت خواست.
درویش و غنی بنده این خاک درند
در ادبیات گاه از خودبینی و خودپرستی به عقل و هوشیاری تعبیر میکنند که از آن باید به جنون و مستی پناه برد:
ورای طاعت دیوانگان ز ما مطلب
که شیخِ مذهب ما عاقلی گنه دانست
حافظ