اما می توانم درهای آن کلیسای کهنسال را بگشایم
و گام بر خاکی نهم که تو را در آغوش گرفته است
می توانم بر آن سنگ سرد و نمناک بایستم
و بیندیشم که در زیر این تودۀ سنگین و فسرده
سبک ترین و مهربان ترین دلی خفته است که تاکنون شناخته ام
با این همه، هرچند که دیگر تو را نمی بینم
اما همین که به موهبت دیدارت رسیده ام
مایۀ آرامش و تسلی خاطر است
و هرچند دوران عمر فانی ات گذشته است
و دیگر در فضای هستی ما نیستی
اما چه شیرین است این اندیشه
که روزگاری چون تویی در جهان زیسته است
و روحی چنان نزدیک به آسمان
در پیکری به جمال فرشتگان
با دلی آنچنان لطیف و مهربان
روزگاری این کرۀ حقیرِ خاکیِ ما را شادی بخشیده است
آن برونته
خواهران برونته
امیلی"، "شارلوت" و "آن""
هرسه هم شاعر و هم نویسنده بودند
و هرسه عمری کوتاه داشتند
مرثیه لطیف و پراحساس فوق را
آن" در سوک و ستایش خواهر نازنین خود"
امیلی" سروده است"
اینگونه شعرها
خاطر زندگان را پیش هم عزیز می کند
A Reminiscence
Yes, thou art gone! and never more
Thy sunny smile shall gladden me
But I may pass the old church door
And pace the floor that covers thee
May stand upon the cold, damp stone
And think that, frozen, lies below
The lightest heart that I have known
The kindest I shall ever know
Yet, though I cannot see thee more
Tis still a comfort to have seen
And though thy transient life is o'er
Tis sweet to think that thou hast been
To think a soul so near divine
Within a form so angel fair
United to a heart like thine
Has gladdened once our humble sphere
Anne Bronte, April ۱۸۴۴
شعر از "آن برونته"
ترجمه و توضیح: حسین الهی قمشه ای
www.drelahighomshei.com