و همه در هوا محو شدند.
و بدین سان،
برجهای گردون سای
و کاخهای شکوهمند
و معابد پرهیبت
و خود این گوی عظیم خاک
و تمامی میراث آن،
همه، چون تار و پود بی بنیاد این رؤیا،
بر باد خواهند رفت
و همانند این ساز و برگهای دروغین صحنه آرایی
هیچ نشانی از خود به یادگار نخواهند گذاشت.
قماش هستی ما را نیز با تار و پود همین رؤیاها بافته اند
و این عمر کوتاه را در پردة یک خواب درپیچیده اند.
"ویلیام شکسپیر"
"Dreams"
These our actors,
As I foretold you, were all spirits, and
Are melted into air, into thin air:
And, like the baseless fabric of this vision,
The cloud-capped towers, the gorgeous palaces,
The solemn temples, the great globe itself,
Yes all which it inherit, shall dissolve,
And, like this insubstantial pageant faded,
Leave not a rack behind. We are such stuff
As dreams are made on; and our little life
Is rounded with a sleep.
"William Shakespeare"
چنانک روزی در خواب رفت گلخن تاب
به خواب دید که سلطان شدست و شد مغرور
بدید خود را بر تخت ملک وز چپ و راست
هزار صف ز امیر و ز حاجب و دستور
چنان نشسته بر آن تخت او که پنداری
در امر و نهی خداوند بد سنین و شهور
میان غلغله و دار و گیر و بردابرد
میان آن لمن الملک و عزت و شر و شور
درآمد از در گلخن به خشم حمامی
زدش به پای که برجه نه مردهای در گور
بجست و پهلوی خود نی خزینه دید و نه ملک
ولی خزینه حمام سرد دید و نفور
بخوان ز آخر یاسین که صیحه فاذا
تو هم به بانگی حاضر شوی ز خواب غرور
دیوان شمس
صیحه فاذا: فریادی به گوش می رسد آنگاه
گلخن تاب:کارگر گرم کردن حمام
بَردابَرد: آشوب و غوغا
برگرفته از کتاب "در قلمرو زرّین"
به قلم حسین الهی قمشه ای
نقاشی اثر William Hogarth