گزیده ها

«جان و جانان»

عشق سرچشمه آفرینش است
عشق جوهر ذات الهی است
عشق جهان های بینهایت است
چون کودکی در آغوش عشق باش

«بیمار می میرد»

بیمار می میرد وقتی طبیب به خواب می رود
کودک یتیم زار و نزار می شود وقتی ستمکار خود را فربه می کند
عدالت در جشن غفلت است وقتی بیوه زن می گرید
نصیحت طنز و مطایبه است وقتی فساد هر سو ریشه می دواند

«ملاقات با مرگ»

ای رسول ما، مردمان را بگوی همانا مرگی که از آن فرار می کنید
بی گمان با شما دیدار خواهد کرد و آنگاه شما را به سوی آن کس
که دانا بر آشکار و پنهان عالم است خواهند فرستاد
و او شما را از آنچه کرده اید آگاه خواهد ساخت

«شراب نیشابور»

من بی می ناب زیستن نتوانم
بی باده کشید بار تن نتوانم
من بندۀ آن دمم که ساقی گوید
یک جرعه دگر بگیر و من نتوانم

«زمان و ابدیت»

اکنون این شجاعت را یافته ام
که خطاب بدین ساعتهای گذران بگویم:
ای فرزندان زمان بگذرید و سفر کنید
و راه بی پایان خود را ادامه دهید،

«هفت شهر عشق در ادبیات جهان»

داستان هفت شهر عشق در ادبیات جهان هرجا به گونه ای دیگر حکایت شده
و این خود نشان روشنی است که شوق سفر به سوی سیمرغ در نهاد آدمیان نهفته است
و هرچه از ادبیات خاور و باختر که دلها را صید کرده و جانها را شیرین افتاده همان است
که گوشه ای از سیر ابدی انسان را به سوی آفریدگار جهان که زیبایی و نیکویی و دانایی بی انتهاست بازگو می کند.

«کیمیای عشق»

اگر جادوگران و اکسیرسازان عصر تاریکی
در ساختن کیمیا توفیق می یافتند
و جملۀ فلزات کم بها را به زرِ ناب بدل می کردند
جز آنکه آبروی زر بر خاک می ریخت